سفارش تبلیغ
صبا ویژن




تاریخ : یکشنبه 89/12/29 | 7:21 صبح | نویسنده : رضا | نظر




تاریخ : شنبه 89/12/28 | 1:36 عصر | نویسنده : رضا | نظر




تاریخ : شنبه 89/12/28 | 1:34 عصر | نویسنده : رضا | نظر

کس را چه زور و زهره که وصف على کند
جبار در مناقب او گفته هل اتى
زور آزماى قلعه خیبر که بند او
در یکدیگر شکست‏ببازوى لا فتى
مردى که در مصاف، زره پیش بسته بود
تاپیش دشمنان نکند پشت‏بر غزا
شیر خدا و صفدر میدان و بحر جود
جان بخش در نماز و جهانسوز در دعا
دیباچه مرمت و دیوان معرفت
لشگرکش فتوت و سردار اتقیاء
فردا که هر کسى به شفیعى زنند دست
مائیم و دست و دامن معصوم مرتضى

شیخ مصلح الدین سعدى شیرازى






تاریخ : پنج شنبه 89/12/26 | 1:6 عصر | نویسنده : رضا | نظر

   باز ساقی گفت تا چند انتظار؟

ای حریف لاابالی سر برآر

ای قدح پیما درآ، هویی بزن

گوی چوگانت سرم، گویی بزن

چون بموقع ساقیش در خواست کرد

 پیر میخواران ز جا قد راست کرد

زینت افزای بساط نشاتین

 سرور و سر خیل مخموران حسین

گفت آنکس را که می جویی منم

باده خواری را که می گویی منم

شرطهایش را یکایک گوش کرد

ساغر می را تمامی نوش کرد

باز گفت از این شراب خوش گوار

دیگرت گر هست، یک ساغر بیار




تاریخ : پنج شنبه 89/12/26 | 1:4 عصر | نویسنده : رضا | نظر




تاریخ : یکشنبه 89/12/22 | 5:29 عصر | نویسنده : رضا | نظر




تاریخ : جمعه 89/12/13 | 10:53 صبح | نویسنده : رضا | نظر

http://www.ParsiBlog.com/PhotoAlbum/neginsorkh/3.jpg




تاریخ : جمعه 89/12/13 | 8:20 صبح | نویسنده : رضا | نظر

ایا شاه محمود کشور گشای
ز کس گر نترسی بترس از خدای

که پیش تو شاهان فراوان بدند
همه تاجداران کیهان بدند

فزون از تو بودند یک‌سر به جاه
به گنج و کلاه و به تخت و سپاه

نکردند جز خوبی و راستی
نگشتند گرد کم و کاستی

همه داد کردند بر زیر دست
نبودند جز پاک یزدان پرست

نجستند از دهر جز نام نیک
وزان نام جستن سرانجام نیک

هرآن شد که دربند دینار بود
به نزدیک اهل خرد خوار بود

گر ایدون که شاهی به گیتی ترا است
نگویی که این خیره گفتن چرااست

ندیدی تو این خاطر تیز من
نیاندیشی از تیغ خونریز من

که بد دین و بد کیش خوانی مرا
منم شیر نر میش خوانی مرا

مرا غمز کردند کان بد سخن
به مهر نبی و علی شد کهن

هر آن کس که در دلش کین علی است
از او خوارتر در جهان گو که نیست

منم بنده‌ی هر دو تا رستخیز
اگر شه کند پیکرم ریز ریز

من از مهر این هر دو شه نگذرم
اگر تیغ شه بگذرد بر سرم

نباشد جز از بی‌پدر دشمنش
که یزدان بسوزد به آتش تنش

منم بنده‌ی اهل بیت نبی
ستاینده‌ی خاک پای وصی

مرا سهم دادی که در پای پیل
تنت را بسایم چو دریای نیل

نترسم که دارم ز روشندلی
به دل مهر جان نبی و علی




تاریخ : جمعه 89/12/13 | 8:17 صبح | نویسنده : رضا | نظر

به لطف خود  خدا یا  نائلم کن          و گر  نا قابلـم  من ،  قابلم کن

گناه  و جرم  بی  اندازه  دارم           به بخشش آنچه شایدشاملم کن

همه سر تا  به  پا  غرق نیازم          به  استغنا    الــــها   قائـلم کن

نجات ازجهل وازگمراهی ام ده          فزون  از فضل حتّی حاصلم کن

شکسته زورقی  مانم  به دریا          روان سالم به سوی ساحلم کن

بدون تکیه جسمی نیست برجا؟         بلندا  دست قــدرت ، حایلم کن

جهان ماپراست ازخوب و از بد        خدا وندا   به  خوبی  مایلم کن

همیشه حق و باطل روشنم نیست        محقِّق  بین  حق  و  باطلم کن

رها از وصل و هجر این و آنم          به خوبان دو عالم  واصـلم کن

به  عقل خود همه  دارند  دعوی       الـها ، گفت ( بیکی) عاقلم  کن

   شاعر   : اکبر علی بیکی

 




تاریخ : جمعه 89/12/13 | 8:17 صبح | نویسنده : رضا | نظر