سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بهار پرده بر انداخت روی نیکو را   نمونه گشت جهان بوستان مینو را
یکی در ابر بهاری نگر ز رشته‌ی صبح   چگونه می‌گسلد دانه‌های لولو را
سفر چگونه توان کرد در چنین وقتی   ز دست چون بتوان داد روی نیکو را
به باغ غرقه‌ی خون است لاله دانی چیست   ز تیغ کوه بریده است روزگار او را
بیا که تا به چمن در رویم و بنشینیم   ببوی گل بکف آریم جام گلبو را

?

مخز به نیم جو آن صحبتی که باغرض است   که راحتی نبود صحبت ریایی را

?

چو خاک بر سر راه امید منتظرم   کزان دیار رساند صبا نسیم وفا
برای کس چو نگردد فلک بی‌تقدیر   عنان خویش گذارم به اقتضای قضا
میان صومعه و دیر گر چه فرقی نیست   چو من به خویش نباشم چه اختیار مرا
کسی که بر درمیخانه تکیه گاهی یافت   چه التفات نماید به مسند دارا ؟
خوش آنکسی که درین دور میدهد دستش   حریف جنس و می صاف و گوشه‌ی تنها



تاریخ : پنج شنبه 90/1/25 | 10:6 صبح | نویسنده : رضا | نظر