سفارش تبلیغ
صبا ویژن

یادگار از تو همین سوخته جانی است مرا
شعله از توست ، اگر گرم زبانی است مرا

 

 

 

به تماشای تن سوخته ات آمده ام
مرگ من باد که این گونه توانی است مرا

 

 

 

نه زخون گریه آن زخم ، گزیری ست تو را
نه از این گریه یکریز ، امانی است مرا

 

 

 


 

 

باورم نیست ، نگاه تو و این خاموشی؟
باز برگردش چشم تو گمانی است مرا

 

 

چه زنم لاف و رفاقت ؟ نه غمم چون غم توست
نه از آن گرم دلی هیچ نشانی است مرا

 

 


 

گو بسوزد تنه خشک مرا غم ، که به کف
برگ و باری نبود دیر زمانی است مرا

 

 

 

عرق شرم دلم بود که از چشمم ریخت!
ورنه برکشته تو گریه روا نیست مرا

 

 

 




تاریخ : سه شنبه 90/3/17 | 12:55 عصر | نویسنده : رضا | نظر