سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از احد احمد آشکارا شد

هم به احمد احد هویدا شد

در شهادت احد کمر بربست

میم احمد ز غیب پیدا شد

آن یکی در عدد ظهوری کرد

صد عدد از یکی مهیا شد

قطره و بحر و جو همه آبند

ما نگوئیم قطره دریا شد

موج بحریم و عین ما آب است

نتوان گفت ما که از ما شد

آفتاب وجود رو بنمود

ذره? کاینات در وا شد

آمد و شد حقیقتاً خود نیست

به مجاز است کآمد و یا شد

خم می خوش خوشی به جوش آمد

راز سر بسته آشکارا شد

نعمت الله پرده را برداشت

مشکلاتی که بود حل واشد

 



تاریخ : یکشنبه 90/6/6 | 9:40 صبح | نویسنده : رضا | نظر

دامن از تردامنان جان پدر باید کشید

دست خود از دست هر بی پا و سر باید کشید

عشق می بازی طریق عاشقان باید سپرد

میل حج داری بلای بحر و بر باید کشید

دُرد دردت گر دهد چون صاف درمان نوش کن

ور می صافت دهد در دم ببر باید کشید

گر به دور حسن او دیدی بلای او چه سود

چون که ناچار است در دور قمر باید کشید

توتیای دیده? ما خاک پای عاشقان

این چنین خوش توتیائی در بصر باید کشید

نعمت الله را اگر خواهی که مهمانی کنی

سفره ای گرد جهان سر تا به سر باید کشید

ور بقدر همتش سازی سرائی مختصر

چار دیواری به هفت اقلیم در باید کشید

 



تاریخ : یکشنبه 90/6/6 | 9:40 صبح | نویسنده : رضا | نظر

دل دگر مارا به مأوا می کشد

خاطر ما سوی دریا می کشد

جذبه? او می کشد ما را مدام

حاکمست او می کشد یا می کشد

کشته? عقشم و بر خاک درش

اوفتاده کشتگان را می کشد

در کشاکش عالمی آورده است

نه تن تنها که تنها می کشد

میل ما دایم سوی بالا بود

لطف او ما را به بالا می کشد

در خرابات مغان بزم خوشی است

عشق عاشق را به آنجا می کشد

زلف سید دل ز یاران می برد

و از خیالش سر به سودا می کشد

 



تاریخ : یکشنبه 90/6/6 | 9:37 صبح | نویسنده : رضا | نظر

مظهری باید که تا مظهر به او ظاهر شود

مظهر ار نیکو بود مظهر نکو ظاهر شود

در دو آئینه یکی گر رو نماید بی شکی

در حقیقت یک بود اما دور رو ظاهر شود

زلف او را برفشان از نور روی او ببین

تار مو ز کفر و ایمان مو به مو ظاهر شود

خوش درین دریا درآ و یک زمان با ما نشین

تا به تو آب حیاتی سو به سو ظاهر شود

یک سر مو گر حجابی هست بردارش ز پیش

چون حجاب تو نماند او به تو ظاهر شود

اظهر است از نور دیده در نظر ظاهر نگر

این چنین ظاهر نکوئی تا که چو ظاهر شود

نعمت الله چون ز خود فانی شده باقی به اوست

هر که او فانی شود از خود به او ظاهر شود

 



تاریخ : یکشنبه 90/6/6 | 9:36 صبح | نویسنده : رضا | نظر

عین دریائیم و ما را موج دریا می کشد

وین دل دریا دل ما سوی مأوا می کشد

مشکل ما چون که حلوای لبش حل می کند

دور نبود خاطر ما گر به حلوا می کشد

دست ما و دامن او آب چشم و خاک راه

گرچه سرو قامت او دامن از ما می کشد

جذبه? او می کشد ما را به میخانه مدام

ما از آن خوش می رویم آنجا که ما را می کشد

یک سر موئی سخن از زلف او گفتم ولی

شد پریشان خاطرم هم سر به سودا می کشد

می کشد نقش خیال وی نماید در نظر

هر که بیند همچو ما بیند که زیبا می کشد

نعمت الله را مدام از وی عطائی می رسد

کار سید لاجرم هر لحظه بالا می کشد

 



تاریخ : یکشنبه 90/6/6 | 9:36 صبح | نویسنده : رضا | نظر

هرکه باشد بنده? او درجهان سلطان شود

خوش بود جانی که مقبول چنان جانان شود

روی او در دیده? ما آفتاب روشن است

این چنین نوری کجا از چشم ما پنهان شود

هرچه آید در نظر نقش خیال او بود

لاجرم در حسن خوبان عقل ما حیران شود

ما ز دریائیم و با ما هر که بنشیند دمی

گر چه باشد قطره ای در بحر ما عمان شود

مشکل حل است و حل مشکلات عالمست

حل این مشکل تو را در مجلس رندان شود

گنج معنی هر که می خواهد بیاید همچو ما

عارفانه ساکن کنج دل ویران شود

نعمت الله حاصل عمر حیاتست ای عزیز

خوش بود گر حاصل عمر عزیزت آن شود

 



تاریخ : یکشنبه 90/6/6 | 9:36 صبح | نویسنده : رضا | نظر

هرکه باشد بنده? او درجهان سلطان شود

خوش بود جانی که مقبول چنان جانان شود

روی او در دیده? ما آفتاب روشن است

این چنین نوری کجا از چشم ما پنهان شود

هرچه آید در نظر نقش خیال او بود

لاجرم در حسن خوبان عقل ما حیران شود

ما ز دریائیم و با ما هر که بنشیند دمی

گر چه باشد قطره ای در بحر ما عمان شود

مشکل حل است و حل مشکلات عالمست

حل این مشکل تو را در مجلس رندان شود

گنج معنی هر که می خواهد بیاید همچو ما

عارفانه ساکن کنج دل ویران شود

نعمت الله حاصل عمر حیاتست ای عزیز

خوش بود گر حاصل عمر عزیزت آن شود

 



تاریخ : یکشنبه 90/6/6 | 9:36 صبح | نویسنده : رضا | نظر

نطق حیوان جمع کن تا آدمی حاصل شود

گر بیاید تربیت از کاملی کامل شود

جان تو از عالم علوی تنت سفلی بود

عاقبت هر یک به اصل خویشتن واصل شود

منبع هر دو یکی و مرجع هر دو یکی

لاجرم هر یک از این دو با یکی مایل شود

آفتاب روی او در مه چو بنماید جمال

ماه ما بر آفتاب روی او حایل شود

ما ز دریائیم و عین ما بود آب زلال

خوش حیاتی یابد از ما هر که او سائل شود

عالم ما در ازل او بود و باشد تا ابد

این چنین معلوم کی از علم او زائل شود

بلبل و گل چون که بنوازند ساز عاشقی

نعمت الله در گلستان این چنین قابل شود

 



تاریخ : یکشنبه 90/6/6 | 9:35 صبح | نویسنده : رضا | نظر

رند مستی کو حریف ما شود

مشکلات او همه حل وا شود

گر به سوی ما بیاید عارفی

گر چه باشد قطره ای دریا شود

چشم ما روشن شده از نور او

هر که بیند نور او بینا شود

آنکه بگذشت از سر هر دو جهان

بنده? یکتای بی همتا شود

گر بلائی رو نماید رو متاب

کز بلائی کار ما بالا شود

نعمت الله شد نهان از چشم ما

سالها یاری چنین پیدا شود

 



تاریخ : یکشنبه 90/6/6 | 9:35 صبح | نویسنده : رضا | نظر

خوش بود گر این دوئی یکتا شود

آفتاب حسن او پیدا شود

غیر نور او نیاید در نظر

چشم ما از نور او بینا شود

آ چشم ما به هر سو شد روان

ِآید آن روزی که آن دریا شود

بحر می گوید به آواز بلند

آنکه او از ماست با مأوا شود

عارفی کَز هر دو عالم بگذرد

بر در یکتای بی همتا شود

در خرابات مغان رندی که شد

عاقبت سر دفتر غوغا شود

هر که بوسد آن لب شیرین او

همچو سید لاجرم گویا شود

 



تاریخ : یکشنبه 90/6/6 | 9:34 صبح | نویسنده : رضا | نظر