صبا ببر ز من زار به پدرم پیام
که روز من شب تار است و صبح روشن شام
بسرپرستی ما سنگ آید از چپ و راست
به دلنوازی ما ها ز پیش و پس دشنام
نه روز از ستم دشمنان تنی راحت
نه شب ز داغ دل آرام ها ،دلی آرام
به کودکان پدر کشته ، مادر گیتی
همی زخون جگر میدهد شراب و طعام
چراغ مجلس ما شمع آه بیوه زنان
انیس و مونس ما ناله دل ایتام
فلک خراب شود کاین خرابه بی سقف
چه کرده با تن این کودکان گل اندام
به پای خار مغیلان،به دست بند ستم
ز فرق تا قدم از تازیانه نیلی فام
سر تو بر سر نی شمع و ما چو پروانه
بسوز و ساز ز ناسازگاری ایام
سر برهنه بپا ایستاده سرور دین
یزید و تخت زر و سفره قمار مدام
از شیخ محمد اصفهانی
تاریخ : یکشنبه 90/1/21 | 2:39 عصر | نویسنده : رضا | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.