اى ترک ماه چهره! چه گردد که صبح تو
آیى به حجره من و گویى که : گل برى!؟
تو ماه ترکى و من اگر ترک نیستم
دانم به این قدر که به ترکیست آب سو
آب حیات تو گر ازین بنده تیره شد
ترکى مکن به کشتنم اى ترک ترک خو
رزق مرا فراخى از آن چشم تنگ توست
اى تو هزار دولت و اقبال تو به تو
مکش از بهر خون من اى آرسالان قیلیچ
عشقت گرفته جمله اجزام مو به مو
نام تو ترک گفتم از بهر مغلطه
زیرا که عشق دارد صد حاسد و عدو
گؤیچه?ک باخیشلارین بر ما فسون بخواند
اى سیز دیشى تو سئىره ک و دسیز دیش هانى بیجو (؟)
تکتور شنیده ام از تو و خاموش مانده ام
غماز من بس است در این عشق رنگ و بو
تاریخ : یکشنبه 90/1/21 | 5:22 عصر | نویسنده : رضا | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.