علی جان کوفیان غیرت ندارند که فرمان تو را گردن گذارند
علی جان کوفیان خفت پذیرند که دامان بلندت را نگیرند
علی جان، کوفیان با کیاست جدا کردند دین را از سیاست
به نام دین سرِ دین را شکستند دو بال مرغ آئین را شکستند
به پیشانی اگر چه پینه دارند ز فرزند تو در دل کینه دارند
چو بنچاق فدک را پاره کردند غزالان ِ تو را آواره کردند
شغالان، شیرها را سر بریدند کبوتر بچـّگان را سر بریدند
محرم ماه الفت با جنون است چراغ کوچه هایش بوی خون است
محرم حرمت خون است و خنجر تلاطم می کند حنجربه حنجر
غم ِ زهرا مرا سوز درون داد دم ِ حیدر به من شور جنون داد
حسین آمد به زخم دل نمک ریخت مرا با شور عاشورا در آویخت
ز فرط تشنگی بی تاب گشتم عطش دیدم ز خجلت آب گشتم
چه ها گویم ز مَشک تیرخورده ز دست ساقی شمشیر خورده
به خاک افتاد مشک از دست ساقی دو عالم پر شد از بوی اقاقی
.: Weblog Themes By Pichak :.