ای علی که جمله عقل و دیدهای!
شمهای واگو از آنچه دیدهای
تیغ ظلمت جان ما را چاک کرد
آب علمتخاک ما را پاک کرد
بازگو دانم که این اسرار هوست
زان که بیشمشیر کشتن کار اوست
بازگو ای باز عرش خوش شکار!
تا چه دیدی این زمان از کردگار
چشم تو ادراک غیب آموخته
چشمهای حاضران بردوخته
راز بگشا ای علی مرتضی!
ای پس از سوء القضا حسن القضا! (10)
یا تو واگو آنچه عقلتیافته است
یا بگویم آنچه بر من تافته است
از تو بر من تافت پنهان چون کنی
بی زمان چون ماه پرتو میزنی
ماه بیگفتن چو باشد رهنما
چون بگوید شد ضیا اندر ضیا
باز گو ای باز پر افروخته
با شه و با ساعدش آموخته
باز گوی باز عنقاگیر شاه
ای سپاه اشکن به خودنی با سپاه
امت و حدی یکی و صدهزار
بازگو ای بنده بازت را شکار
در محل قهر، این رحمت زچیست؟
تاریخ : سه شنبه 90/1/23 | 2:56 عصر | نویسنده : رضا | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.