مرغ ,پر بالا پران و سایه اش
می دود بر خاک ,پرّان مرغ وَش
ابلهی ,صیاد آن سایه شود
می دود چندانکه بی مایه شود
بی خبر کآن عکس آن , مرغ هواست
بی خبر که اصل آن سایه کجاست
تیر اندازد به سوی سایه او
ترکَشَش(تیر دان) خالی شود از جستجو
تَرکش عمرش تهی شد , عمر رفت
از دویدن در شکار سایه , تفت
سایه ی یزدان چو باشد دایه اش
وارهاند از خیال و سایه اش
می دود بر خاک ,پرّان مرغ وَش
ابلهی ,صیاد آن سایه شود
می دود چندانکه بی مایه شود
بی خبر کآن عکس آن , مرغ هواست
بی خبر که اصل آن سایه کجاست
تیر اندازد به سوی سایه او
ترکَشَش(تیر دان) خالی شود از جستجو
تَرکش عمرش تهی شد , عمر رفت
از دویدن در شکار سایه , تفت
سایه ی یزدان چو باشد دایه اش
وارهاند از خیال و سایه اش
حال این لیلاکه خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مردراهش باش تاشاهت کنم
صدچولیلاکشته درراهت کنم
تاریخ : سه شنبه 90/2/6 | 1:16 عصر | نویسنده : رضا | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.