زیارت
تلق تلوق تلق تلوقمی رسد این صدا به گوشصدای رفتن قطار میان خنده و خروشتلق تلوق تلق تلوقصدای خنده قطارپیچید میان کوپه هاهم توی دشت و سبزه زاربه سوی مشهد می رویم سری به آنجا بزنیمدر حرم امام رضابوسه به درها بزنیمما به زیارت می رویمتا به امام دعا کنیمنگاه پر محبتیبه گنبد طلا کنیمای مار پیکرآهنیقطار خوب و خوش صدااکنون به مشهدم ببرسال دگر به کربلا
یک صحن کبوتر
خسته از راه، کنار مادر توی ماشین پدر خوابیدمپلکهایم که به هم افتادندخواب یک صحن کبوتر دیدمصبح وقتی که دو چشمم وا شد شادمان مثل گلی خندیدمآخر از پنجره پشت اتاقگنبد زرد رضا را دیدمدل من مثل کبوتر پر زردرفت و بر شانه گلدسته نشستاشک در چشمه چشمم جوشیدبغضم آیینه شد اما نشکستپدر آماده شد از من پرسید:دوست داری که تو را هم ببرم؟گفتم:آری! ولی آنجا چه کنم؟مادرم گفت: زیارت پسرم!گر چه زود آمده بودیم ولیدر حرم جای دل من کم بودهر کسی با او؛ چیزی می گفتگوییا با همه کس محرم بودهر کجا رفتیم آنجا پر بودپر ز نجوای دل و دست دعایک طرف قصه پر غصه دریک طرف ذکر غریب الغربادر رواق حرم پر نورشکاش دست دل من رو می شدمی شدم من آن آهوی غریبباز او ضامن آهو می شد