سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تا از قشنگترین شعرهایی که تاحالا خوندم ...یکی اسمش من نیستم یکی هم حواست به منم باشه...بخونید نظرتون رو بگین

 

 

 

صبح روزی ، پشت در می آید و من نیستم 
                                    قصه دنیا به سر می آید و من نیستم

یک نفر دلواپسم این پا و آن پا می کند 
                                  کاری از من بلکه بر می آید ومن نیستم



خواب و بیداری خدایا بازهم سر می رسد 
                                 نامه هایم از سفر می آید و من نیستم

 
هرچه می رفتم به نبش کوچه او دیگر نبود 
                              روزی آخر یک نفر می آید و من نیستم



در خیابان در اتاقم روی کاغذ پشت میز 
                              شعر تازه آنقدر می آید و من نیستم


بعد ها اطراف جای شب نشینی های من 
                            بوی عشق تازه تر می آید ومن نیستم


بعد ها وقتی که تنها خاطراتم مانده است
                            عشق روزی رهگذر می آید ومن نیستم


 

سلام.بچه ها.خیلی ازتون ناراحتم.چرا اصلا نظر نمیدین.؟؟؟؟؟؟؟یعنی به نظرتون انقد متن های این وبلاگ بده که حتی حال ندارین ?کلام بگین وبم بده!!!!!!باشه...ممنون میشم اگه نظراتتون رو بگین...بازم ممنون...راستی واسه اون عزیزایی که تو نظرای خصوصی شون از من خواسته بودن خودمو معرفی کنم(آقا وحید) باید بگم:

اسمم صادق......سنم ??......دانشجوی رشته تکنسین پرواز........و اهل مشهدم

نه!!!!!!!!!!!!!!!! عاشق هم نشدم تاحالا چون به اینجور شعرها علاقه دارم این وبلاگ رو درست کردم !

راستی اگه شعر قشنگی داشتین به این شماره واسم بفرستین یا در نظرات بزارین منم شعرتون رو با اسم خودتون توی وبم ثبت میکنم       

 ??????????? 

[اسم وبلاگم رو یادتون نشه ( سایه بون شب)

                         نظر هم یاتون نشه ...

 


 حواست به منم باشه هنوز داغون داغونم 
                  هنوز از سردی آهم نه میگریم نه میخونم

حواست به منم باشه دارم جون میکنم بی تو
                  چه معصومانه هر لحظه معنا میکنم درد و

حواست به منم باشه هنوز درگیر احساسم
                 به جز تو حتی من گاهی خودم رو هم نمیشناسم

حواست به خدا باشه تو که اینقدر بی احساسی
                تو که از من به جز اسمم نه میدونی نه میشناسی

حواست به منم باشه...

خدایا از تو دلگیرم دارم ازغصه میمیرم
                چرا قسمت همین بوده که محتاج و زمین گیرم


نه آغوشت و میبینم نه اجابت میکنی دردم
               یه کاری کن من از اینجا به اغوش تو برگردم

یه کاری کن بیام پیشت رو لبهام خنده پیدا شه
                نذارم منتظر بیشترحواست به منم باشه

 
حواست به منم باشه...


خدایا زندگی اینجا کنار ادمها سخته 
                  تو دنیا هر کی بدتر بود چرا بی درد و خوشبخته

 
خدایا کفر حرف من نذار لبهام به حرف واشه 
                   برای رفتن از دنیا حواست به منم باشه

یه کاری کن بیام پیشت رو لبهام خنده پیدا شه
                      نذارم منتظر بیشترحواست به منم باشه

 
حواست به منم باشه....

 

بگوبرای تپیدن چقدر باید داد؟...برای خوب دویدن چقدر باید داد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


به بارگاه خدا می برند روح مرا...برای دیر رسیدن چقدر باید داد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

میان بودن و رفتن،کدام سهم من است...برای قرعه کشیدن چقدر باید داد؟؟؟؟؟


بدان که گرگ صفت نیستم،من انسانم...ولی برای دریدن چقدر باید داد؟؟؟؟

در این زمانه که نان آبروی انسانهاست...برای قلب خریدن چقدر باید داد؟؟؟؟؟


صدای پای نبودن،سکوت قلب من است...برای صدا شنیدن چقدر باید داد؟؟؟؟؟

درون سینه اگر جای زندگی خالی است...بگو برای تپیدن چقدر باید داد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

 

 


 فقط باش

همین که هستی کافیست،

دور از من

بدون من

چه فرقی می کند؟

گل که میخری خوب است

اما برای من نیست

اشکالی ندارد فقط باش...

 

خبر از من داری؟...
خبر از دلتنگی های من چطور؟...
و آن پروانه های شادی که در نگاهم بودند...
خبرش رسیده که مرده اند؟؟؟...
هیچ سراغ دلم را میگیری؟؟...
کسی خبر داده که دیگر توانی برایم نمانده از دوریت؟..
مچاله شده ام از دلتنگی؟..
آه.... که هیچ کلاغی نساختیم میان هم

وجدانت راحت..
خدایا خبرهای من به تو هم نمی رسد....؟؟

 

!! نوشته شده توسط صادق | 15:4 | پنجشنبه بیست و پنجم فروردین 1390 • < type="text/java"> نظر بدهید

زیباترین و جدیدترین شعرها و متن های باحال دلتنگی عاشقانه غمگین جدایی


 می خواهم بخوابم

 

 

آنچنان که گویا

 

جهانی نبوده

 

و هرگز نخواهد بود

 

سرفه می کنم

 

بیرون نمی پرد

 

بغض بدی در گلویم نشسته است

.

.

...

 

 


چقدر دلتنگ آنم

که یکبار دیگر

با آن شرم قشنگ همیشگی

بگوید که با تمام وجود

"دوستت دارم"

 


قصه ام از آنجا شروع شد

که بی هوا آمدی...!

بی آنکه بخواهمت..!

 و غصه ام از شبی که نیامده رفتی...!

هیچ گاه نمی توانم خاطراتت را دفن کنم

با این دستها

که روزی تمام آرزویش

جای گرفتن در دستان تو بود...!

 


کاش دلیلی برای تمام جرم های ناکرده وجود داشت

 

 و آن وقت من سر قفلی تمام این غم ها میشدم

 

دلم برای تو خیلی تنگ است و وجودت از وجودم خیلی دور 

 

تو خیلی ساده نگاهم  را فراموش می کنی

 

و من خیلی سخت تو را به خدامی سپارم

 

یادت هست روزهایی که از همه چیز میگفتیم به غیر از جدایی ...

 

ولی امروز از همه چیز میگوییم به غیر از پیوستن!!!

 

چقدر این زندگی نفرت آور است و شاید وجود تو

 

مرحم تمام دردهای من میشد

 

ولی حیف که تو خود دردی شدی

 

افزون به تمام دردهایم

 

من دیگر وجود تو را در هاله ای از ابهام نمیخواهم

 

مسافر رویاهای من برو شاید جای دیگری مرحمی پیدا کنی

 

 ولی من میمانم..

 

میمانم تا به تمام کسانی که از عشق میگویند ثابت کنم

 

عشق یعنی احساس و احساس یعنی بیچارگی

 

 


خــــــــــــــــدایا

حرف دلم سنگین  و  دلم کم طاقت

شکستنم را میبینی و سکوت اختیار کردی  فریاد بی صدایم را بغض گلویم را

و بازهم سکوت

چه رازیست در این سکوت بی پایان

خــــــــــــــــــــــــــــــــدایا

خسته و شکسته شدم  اسمانت راجستم شاید برایم پناهی باشد

اما اسمانت  هم برایم غرشی کرد و گریست

و باز در پی جایی امن جدا از ادمیان بودم ...

به دریا رسیدم خواستم  به پاکیت قسم خواستم به بودنت  قدم بگذارم

اما با خروشی به ساحل پرتاب شدم

دلــــــــــــــــــم اره خدایا دلم

شد پناهم در بی پناهی جایی که تو بودی من غافل

خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدایا

چگونه باید با تو بودن را خواست

چگونه فریاد کنم

عمر را نمیخواهم این زندگی این خاک این اسمان و دریا را نمیخواهم 

همگی مرا پس زدندو خندیدند

به پاهای خسته ام به اسمان چشم هایم به قلب دریایی ام

و فقط خود رادیدند و بس

 




تاریخ : شنبه 90/3/7 | 2:13 عصر | نویسنده : رضا | نظر