سفارش تبلیغ
صبا ویژن

موجود حقیقی به جز از ذات خدا نیست

مائیم صفات و صفت از ذات جدا نیست

جز عین یکی در دو جهان نیست حقیقت

گر هست تو را در نظرت غیر مرا نیست

عشق است مرا چاره و این چاره مرا هست

درد است دوای تو و این درد تو را نیست

هرجا که تو انگشت نهی عین حقست آن

زین نیست معین که کجا هست و کجا نیست

چون است بقای همه و باقی مطلق

چیزی که بود قابل تغییر و فنا نیست

آن دم که دمیدند دم آدم خاکی

بود آن دم ما زان همه دم جز دم ما نیست

سرمست شراب ازل و جام الستیم

در مجلس ما ساقی ما غیر خدا نیست

ما ماهی دریای محیطیم کماهی

ماهیت ما را تو نگر تا که که را نیست

سید چو همه طالب و مطلوب نمایند

عاشق نتوان گفت که معشوق نما نیست

 



تاریخ : یکشنبه 90/5/9 | 6:13 عصر | نویسنده : رضا | نظر

چو میخانه سرائی هیچ جانیست

مقامی همچو صحن آن سرا نیست

به هر سو آب چشم ما روان است

در این دریا به جز ما آشنا نیست

اگر تو طالب عشقی مرا هست

وگر تو عقل می جوئی مرا نیست

نوای ما نوای بی نوائی است

نوائی چون نوای بینوا نیست

مرو با زاهد رعنا در این راه

که ایشان را در این ره پا به جانیست

کسی کو گنج عشق یار دارد

به نزد عاشقان حق گدا نیست

خیال روی سید نور چشم است

دمی از دیده? مردم جدا نیست

 



تاریخ : یکشنبه 90/5/9 | 6:13 عصر | نویسنده : رضا | نظر

آب جویای آب این عجب است

سر آب و سراب این عجب است

ما حبابیم و عین ما آب است

جام عین شراب این عجب است

گر کسی مست شد ز می چه عجب

باده مست خراب این عجب است

روز و شب آفتاب می گردد

در پی آفتاب این عجب است

موج گوئی حجاب دریا شد

ما ز ما در حجاب این عجب است

نقش خود را خیال می بندم

تا ببینم به خواب این عجب است

می خمخانه? حدوث و قدم

خورده ام بی حساب این عجب است

زاهدی دیده ایم گیلانی

سخت مست و خراب این عجب است

این چنین گفته های مستانه

خوانده ام بی کتاب این عجب است

طالب وصل نعمت اللهم

آب جویای آب این عجب است

 



تاریخ : یکشنبه 90/5/9 | 1:12 عصر | نویسنده : رضا | نظر

قطره و دریا به نزد ما یکی است

گر نظر بر آب داری بیشکی است

موج و بحر و قطره از روی ظهور

گر تمیزش می کنی هم نیککی است

زید و عمر و بکر و خالد هر چهار

چار باشد نزد ما ایشان یکی است

عقل اگر گوید خلاف این سخن

قول او مشنو که ابله مردکی است

هفت دریا با محیط عشق ما

جرعه? آبست و آنهم اندکی است

پادشاهی آمد و چندین سیاه

خود یکی باشد سپاه او یکی است

مظهر بنده یکی سید بود

آن یکی درویش و آن خانی یکی است

 



تاریخ : یکشنبه 90/5/9 | 1:12 عصر | نویسنده : رضا | نظر

بشنو ای دوست این سخن از دوست

به حقیقت حقیقت همه اوست

همه عالم وجود از او دارند

لاجرم هرچه باشد آن نیکوست

تار و پود وجود می نگرم

می نماید دو تو ولی یک توست

زلف او مشک ناب می ریزد

مجلس ما ز بوی خوش خوشبوست

ذره از آفتاب روشن شد

ذره ذره ببین که آن مه روست

نزد یارم کجا بود اغیار

نبود دوستدار او جز دوست

نعمت الله که سید الفقراست

میر میران به پیش او انجوست

 



تاریخ : یکشنبه 90/5/9 | 1:11 عصر | نویسنده : رضا | نظر

در دو عالم خدا یکیست یکیست

مالک دو سرا یکیست یکیست

بر در کبریای حضرت او

پادشاه و گدا یکیست یکیست

آینه در جهان فراوان است

جام گیتی نما یکیست یکیست

دو مگو و دوئی به جا مگذار

تو یگانه بیا یکیست یکیست

موج و بحر و حباب بسیارند

آن همه نزد ما یکیست یکیست

دردمندیم و درد می نوشیم

دُرد و درد و دوا یکیست یکیست

نعمت الله یکیست در عالم

سخن آشنا یکیست یکیست

 



تاریخ : یکشنبه 90/5/9 | 1:11 عصر | نویسنده : رضا | نظر

پادشاه و گدا یکیست یکیست

بینوا و نوا یکیست یکیست

دردمندیم و درد می نوشیم

دُرد و درد و دوا یکیست یکیست

جز یکی نیست در همه عالم

دو مگو چون خدا یکیست یکیست

آینه صد هزار می بینم

روی آن جانفزا یکیست یکیست

مبتلای بلای بالاشیم

مبتلا و بلا یکیست یکیست

قطره و بحر و موج و جوهر چهار

بیشکی نزد ما یکیست یکیست

نعمت الله یکی است در عالم

طلبش کن بیا یکیست یکیست

 



تاریخ : یکشنبه 90/5/9 | 1:11 عصر | نویسنده : رضا | نظر

اگر تو عاشق یاری به عشق دوست نکوست

به هر چه دیده گشائی چه حسن اوست نکوست

اگر به کعبه رَوی بی هوای یار بد است

وگر به میکده باشی به یاد دوست نکوست

جهان و صورت و معنی چو مغز باشد و پوست

تو مغز نغز بگیر و مگو که پوست نکوست

اگرچه کشتن عشاق بد بود بر ما

ولی چه عادت آن یار نیکخوست نکوست

تو را نظر به خود است ای عزیز بد باشد

مرا که در همه حالی نظر به دوست نکوست

بیا و جامه? جان چاک زن به دست مراد

چو لطف او به کرم در پی رفوست نکوست

ز زلف یار به عمر درازت ای سید

چو شانه حاصلت از نیم تار موست نکوست

 



تاریخ : یکشنبه 90/5/9 | 1:11 عصر | نویسنده : رضا | نظر

دل ما با زبان یکی است یکیست

این چنین آن چنان یکی است یکیست

از دوئی بگذر و یکی می گو

حاصل دو جهان یکی است یکیست

آن یکی در کنار گیر خوشی

با همه در میان یکی است یکیست

عشق و معشوق و عاشق ای درویش

در دل عاشقان یکی است یکیست

جان و دل را به این و آن دادیم

غرض از این و آن یکیست یکیست

دلبران در جهان فراوانند

سید دلبران یکیست یکیست

 



تاریخ : یکشنبه 90/5/9 | 1:11 عصر | نویسنده : رضا | نظر

در خانقهی که شیخ ما اوست

سرحلقه و شیخ هر دو نیکوست

دشمن چه کنیم یار غاریم

از دوست طلب کنیم هم دوست

آیینه? روشنی به دست آر

اما می بین که هر دو یک روست

زلفش بگشود و داد بر باد

زان بوی نسیم صبح خوشبوست

خورشید جمال او برآمد

عالم همه نور طلعت اوست

سر رشته? فقر ما طلب کن

تا دریابی که رشته یک توست

شاه است چو سید یگانه

هر بنده که او به عشق آن جوست

 



تاریخ : یکشنبه 90/5/9 | 1:10 عصر | نویسنده : رضا | نظر