آب چشم ما به هر سو می رود
خوش روان از دیده بر رو می رود
می رود خاطر به کوی می فروش
آفرین بر وی که نیکو می رود
ای که گوئی از در دلبر برو
کی رود دل از درش چو می رود
در طریق عشق دل چون عاشقان
گه به سینه گه به پهلو می رود
می کنم خود را ملامت سالها
عمر اگر یک لحظه بی او می رود
در هوای زلف او باد صبا
خوش روان گشته به هر سو می رود
رو مپیچ از نعمت الله زان که او
رو به راه آورد یک رو می رود
هرچه ما را می رسد از او بود
چون از او باشد همه نیکو بود
ز آفتاب حسن او هر ذره ای
روشنش بنگر که آن مه رو بود
ما به او موجود و او پیدا به ما
خود نباشد هر که او بی او بود
عاقبت معشوق بنماید جمال
عاشق ار چون ما به جستجو بود
می نماید رشته? عالم دو تو
در حقیقت رشته? یک تو بود
سر توحید است و نیکو یاددار
هر که داند بنده را آنجو بود
نعمت الله دنیی و عقبی گرفت
این و آن بی نعمت الله چو بود
در نظر گر نور روی او بود
هرچه آید در نظر نیکو بود
عالمی از جود او دارد وجود
بی وجود او وجودی چو بود
هر کجا شاهیست در تخت وجود
پیش آن سلطان ما آنجو بود
یک سر موئی نیابی وصل او
گر حجاب تو سر یک مو بود
هر که او گم کرده? خود باز یافت
روز و شب چون ما به جست و جو بود
التفاتی گر به خلوت باشدش
چشم ما خلوتسرای او بود
نعمت الله چون در آئینه نمود
دو نماید گر چو او یکرو بود
هرچه آید در نظر چون او بود
عین او درچشم ما نیکو بود
موج و دریا نزد ما باشد یکی
گرچه آن یک اسم و رسمش دو بود
گفتم این رشته مگر باشد دو تو
سر به سر دیدم همه یک تو بود
جز وجود او نمی یابم دگر
با وجود او وجودی چو بود
بوی دستنبوش می آید ز دست
هر که را در دست دستنبو بود
وجه او در وجه هر یک رو نمود
آن یکی با هر یکی یک رو بود
زلف سید را نمی آری به دست
تا حجاب راه تو یک مو بود
چشم ما روشن به نور او بود
هرچه می بینم از آن نیکو بود
آینه یک رو نماید در نظر
هرکه او با آینه یک رو بود
غیر او چون نیست در دار وجود
چشم ما بر روی غیری چو بود
رشته? یک تو چرا بینی دو بود
نیک بنگر رشته خود یک تو بود
عالمی از جود او دارد وجود
ما کجا باشیم اگر نه او بود
عاشق مستیم در کوی مغان
عقل کل در بزم ما آنجو بود
سید ما در همه عالم یکی است
بلکه خود مجموع عالم او بود
خوش بود دردی که درمان او بود
خرم آن جانی که جانان او بود
کفر زلفش رونق ایمان ماست
کفر کی باشد که ایمان او بود
گرد عالم روز و شب گردیده ام
دیده ام پیدا و پنهان او بود
بی نشانی آیتی در شأن اوست
شأن او نام و نشان او بود
موج دریائیم و دریا عین ماست
هر چه ما داریم آن او بود
عین او در عین ما چون شد عیان
در همه عالم عیان او بود
عارفانه گفته? سید بخوان
کاین معانی از بیان او بود
حاصلم از دین و دنیا او بود
این چنین خوش حاصلی نیکو بود
در دو آئینه یکی چون رو نمود
دو نماید آن یکی نی دو بود
صوفیانه جامه را شوئیم پاک
کار ما پیوسته شست وشو بود
جام می در دوره می گردد مدام
خوش بود آن دَم که همدم او بود
آینه گر چه دو رو باشد ولی
در دو رویش روی او یک رو بود
یک سر موئی نمی یابی از او
تا حجاب تو سر یک مو بود
سید ما از عرب پیدا شده
شاه ترکستان برش هندو بود
چشم ما روشن به نور او بود
این چنین چشمی خوش و نیکو بود
آینه با او نشسته روبرو
روشنی آئینه را زان رو بود
گر تو می گوئی که این رشته دو تو است
تو غلط گفتی که آن یک تو بود
قطره و دریا به نزد ما یکی است
دو نماید در نظر نی دو بود
هر که او را یافت آن را یافته
همچو ما دایم به جست و جو بود
جود او بخشید عالم را وجود
بی وجود او وجودی چو بود
نعمت الله مظهر اسمای اوست
اسم او ذات و صفات او بود
نقطه در دایره نمود و نبود
بلکه آن نقطه دایره بنمود
نقطه در دور دایره باشد
نزد آن کس که دایره پیمود
اول و آخرش به هم پیوست
نقطه چون ختم دایره فرمود
دایره چون تمام شد پرگار
سر و پا را به هم نهاد آسود
به وجودیم و بی وجود همه
به وجودیم ما و تو موجود
همه عالم خیال او گفتم
باز دیدم خیال او ، او بود
خوشتر از گفته های سید ما
نعمت الله دگر سخن نشنود
بحر ما دریای بی پایان بود
آب ما از چشمه? حیوان بود
کنج دل گنجینه? معمور اوست
گرچه دل کاشانه? ویران بود
دُرد درد عشق او را نوش کن
زانکه دُرد درد او پنهان بود
جان چه باشد تا سخن گوید ز جان
هر کسی کو عاشق جانان بود
نور چشم است از همه پیداتر است
تا نپنداری که او پنهان بود
گر که بینی دست او را بوسه ده
زانکه دست او از آن دستان بود
نعمت الله مست و جام می به دست
این چنین رندی مرا مهمان بود
.: Weblog Themes By Pichak :.