سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ساقیی جام سوی ما آورد

نزد ما خوشتر است از ما ورد

چشم ما روشن است و روشن باد

کابرویی به روی ما آورد

عاشقان دُرد درد می‌ نوشند

این چنین درد کی خورد بی درد

عشق او مرد مرد می ‌جوید

مرد عشقش کجا بود نامرد

عقل اگر پند می ‌دهد مشنو

چه شنوی وعظ واعظ دم سرد

ساغر می مدام می نوشم

به ازین جام باده باید خورد

رند مستی که ذوق ما دریافت

آفرین خدا به سید کرد

 



تاریخ : یکشنبه 90/6/6 | 9:15 صبح | نویسنده : رضا | نظر

بیا ای یار و بر اغیار می‌خند

بنوش این جام و با خمار می‌خند

یکی ایمان گزید و دیگری کفر

تو مؤمن باش و با کفار می‌خند

یکی با تو نعم گوید یکی لا

تو با اقرار و با انکار می‌خند

چو دنیا نیست مأوای حکومت

دلا بر ریش دنیادار می‌خند

زبان بربند و خامش باش در عشق

مشو بی ‌زار و بر آزاد می‌خند

بیا چون نعمت‌الله ناظر حق

ببین دیدار و بر دیدار می‌خند

 



تاریخ : یکشنبه 90/6/6 | 9:15 صبح | نویسنده : رضا | نظر

مستیم و خرابیم و گرفتار خرابات

سرگشته در آن کوچه چو پرگار خرابات

هر کس پی کاری و حریفی و ندیمی

ما را نبود کار به جز کار خرابات

سر حلقه? رندان سراپرده? عشقیم

هم صحبت ما خدمت خمار خرابات

از عقل مجو صورت میخانه? معنی

از ما طلب ای یار تو اسرار خرابات

در زمزمه? مطرب عشاق کلامم

حیران شده ات بلبل گلزار خرابات

از غیرت آن شاهد سرمست یگانه

دیّار نمی گنجد در دار خرابات

ایام به کام است و حریفان به مرادند

از بندگی سید سردار خرابات

 



تاریخ : یکشنبه 90/6/6 | 9:11 صبح | نویسنده : رضا | نظر

مائیم و می صحبت رندان خرابات

سرگشته در آن کوچه چو رندان خرابات

میخانه? ما وقف و سبیل است به رندان

جاوید به فرموده? سلطان خرابات

مستیم و خرابیم و سر از پای ندانیم

دل داده و جان نیز به جانان خرابات

خوانی است خرابات نهاده بر رندان

خوردیم بسی نعمت از این خوان خرابات

جمعی ز سر زلف بتی گشته پریشان

جمعیت از آن یافت پریشان خرابات

ذوقی که دلم راست به عالم نتوان گفت

این ذوق طلب کن تو ز یاران خرابات

در کوی خرابات نشستیم به عشرت

با سید سرمست و حریفان خرابات

 



تاریخ : یکشنبه 90/6/6 | 9:11 صبح | نویسنده : رضا | نظر

نعمت الله مظهر ذات و صفات

گه صفاتش می نماید گاه ذات

عارفی چون او در این عالم که دید

جمع کرده ممکنات و واجبات

او به او باقی و ما باقی به او

عمر جاوید است او را این حیات

او یک است و گر یکی گوید که دو

تو یکی می گو مگو آن تُرَهات

دُرد دردش دردمندانه بنوش

زانکه درد او تو را باشد دوات

می کنم علم معانی را عمل

کی پرستم صورت لات و منات

سالها باید که تا پیدا شود

همچو سید سیدی در کاینات

 



تاریخ : یکشنبه 90/6/6 | 9:11 صبح | نویسنده : رضا | نظر

چشمم به نور و معنی دیده جمال صورت

در آینه نموده نقش خیال صورت

هر صورتی که بینی معنی در آن توان دید

معنی آن نظر کن بنگر کمال صورت

جام جهان نمائی گر رو به تو نماید

تمثال بی مثالش باشد مثال صورت

از آفتاب حسنش مه نور وام کرده

گه بَدر می نماید گاهی هلال صورت

خوش لذتی که دارند جان و دلم همیشه

جان در هوای معنی دل در وصال صورت

خوش چشمه? حیاتی گشته روان به هر سو

سیراب کرده ما را آب زلال صورت

معنی و صورت ما باشند نعمت الله

می بین جمال معنی بنگر به حال صورت

 



تاریخ : یکشنبه 90/6/6 | 9:10 صبح | نویسنده : رضا | نظر

دُرد دردش نوش کن گر صاف درمان بایدت

جان فدا کن همچو ما گر وصل جانان بایدت

گر عطای شاه می خواهی گدائی کن چو ما

بندگی کن بر درش گر قرب سلطان بایدت

در سواد کفر زلفش نور ایمان رو نمود

ظلمت کفرش بجو گر نور ایمان بایدت

بایدت چون گوی گردیدن به سر در کوی دوست

گر ز دست پادشه انعام چوگان بایدت

آرزوی باده داری ساقی مستی طلب

با خضر همراه شو گر آب حیوان بایدت

گر هوای کعبه داری از بیابان رو متاب

رنج باید برد اگر گنج فراوان بایدت

جام جم شادی روی نعمت الله نوش کن

همدم ما شو دمی گر ذوق رندان بایدت

 



تاریخ : یکشنبه 90/6/6 | 9:10 صبح | نویسنده : رضا | نظر

هر که بد بازی کند بد باز گردد عاقبت

ور کسی نیکو نشد بد باز گردد عاقبت

گرچه بی ساز است ساز مطرب عشاق ما

گر نوازد ساز ما با ساز گردد عاقبت

همدم جامیم و با ساقی حریفی می کنیم

خوش بود گر همدمی دمساز گردد عاقبت

عاشقی گر پیش معشوقی نیازی می کند

آن نیاز عاشقان با ناز گردد عاقبت

هر که او در سایه? فَر هُما مأوا گرفت

گرچه گنجشکی بود شهباز گردد عاقبت

عقل مخمور است دردسر به رندان می دهد

بی غمی داند که او غمساز گردد عاقبت

سید از بنده تمیزی گر کند صاحبدلی

در میان عاشقان ممتاز گردد عاقبت

 



تاریخ : یکشنبه 90/6/6 | 9:10 صبح | نویسنده : رضا | نظر

چون من ز ولای تو رسیدم به ولایت

تا جان بودم روی نتابم ز ولایت

ای یار بلای تو مرا راحت جان است

جان را چه کنم گر نبود ذوق بلایت

عمریست که ما منتظر دولت وصلیم

با من نظری کن ز سر لطف و عنایت

سریست مرا با تو که با کس نتوان گفت

رازیست که پیدا نتوان کرد بدایت

ای عقل برو از بر من ، هرزه چه گوئی

ترک می و ساقی نکنم من به حکایت

عشقست مرا مَحرم و عشقی به کمال است

درد است مرا همدم و دردیست به غایت

در کوی خرابات مغان مست و خرابم

هم صحبت من سید رندان ولایت




تاریخ : یکشنبه 90/6/6 | 9:10 صبح | نویسنده : رضا | نظر

در کوی خرابات نشستم به سلامت

سر حلقه? رندانم و فارغ ز ملامت

خوش خانه? امنی است بیائید و ببینید

مستان همه خوش ایمن و یاران به سلامت

زین خلوت میخانه به جائی نتوان رفت

نه یک دو سه روزی نروم تا به قیامت

هر کس که ازین مجلس ما روی بتابد

جاوید ندیمش نبود غیر ندامت

گر زاهد مخمور مرا قدر نداند

بسیار عزیزم بر رندان به کرامت

هر ذره که بینی به تو خورشید نماید

روشن نتوان دید نظر کن به تمامت

خوش جام حبابیست که پرآب حیاتست

می نوش و غنیمت شمر آن جام مدامت

اعیان چو همه صورت اسمای الهند

نامی طلب ای خواجه که نامی است به نامت

گر بنده سید شوی و یار حریفان

سلطان جهان یار شود بلکه غلامت

 



تاریخ : یکشنبه 90/6/6 | 9:10 صبح | نویسنده : رضا | نظر