سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوش بادا مرا شراب الست

که از آن باده گشته ام سرمست

در دلم عشق و در نظر ساقی

در سرم ذوق و جام می بر دست

پرده از دل گشود شاهد غیب

دل ما را به زلف خود دربست

جان به جانان ما وصالی یافت

قطره? ما به بحر ما پیوست

گر تو را عقل هست ما را نیست

ور تو را عشق نیست ما را هست

ای که پرسی دوای درد از ما

دردمندیم و این دوا دردست

بشنو از سید این روایت عشق

تا کی آخر سخن ز عاقلی ویست

 



تاریخ : چهارشنبه 90/5/5 | 2:20 عصر | نویسنده : رضا | نظر

عاشقانه به عشق او سرمست

جان و دل داده ایم ما از دست

آنچنان واله ایم و آشفته

که ندانیم نیست را از هست

تا که مائی ازین میان برخاست

عشقش آمد به جای ما بنشست

هرکه او از خودی خود ببرید

همچو ما با خدای خود پیوست

تندرستم به یُمن همت او

گرچه عشقش دل مرا بشکست

شادی عاشقی که جان درباخت

وز غم عقل و این و آن وارست

همچو سید ندیده ام دیگر

عاشق رند مست باده پرست

 



تاریخ : چهارشنبه 90/5/5 | 2:18 عصر | نویسنده : رضا | نظر

بشنو معانئی که بیان ولایتست

دارم نشانئی که نشان ولایتست

آب حیات ماست به هر سو که می رود

سرچشمه اش ز بهره? خوان ولایتست

ملک جهان چو باغ بهاری است تازه شد

حکمی به ما رسید که آن ولایتست

ایام غم گذشت دگر شاد و خرمیم

آمد امام وقت زمان ولایتست

بشنو به ذوق گفته? مستانه گوش کن

کین قول عاشقان و زبان ولایتست

گنجینه? ولایت والی دل ولیست

جانم فدای اوست که جان ولایتست

از خوان نعمت الله ما نعمتی بخور

خوش نعمتی بود که ز خوان ولایتست

 



تاریخ : چهارشنبه 90/5/5 | 9:10 صبح | نویسنده : رضا | نظر

آئینه? ذات عین ذاتست

دانست که مجمع صفاتست

بی جود وجود حضرت او

عالم به تمام فانیاتست

می نوش مدام دُردی درد

کین دُردی درد دل دواتست

میخانه? ماست در خرابات

وین خانه ورای شش جهاتست

سیراب شدند اهل عالم

آری همه چیز ذوحیاتست

گر کشته شوی به تیغ عشقش

آن حی قدیم خونبهاتست

سید به حضور نعمة الله

دایم به طهارت و صلاتست

 



تاریخ : چهارشنبه 90/5/5 | 9:9 صبح | نویسنده : رضا | نظر

ما غرقه? آبیم چنین تشنه عجیبست

در خانه? خویشیم و غریبیم غریبست

در عین وصالیم و گرفتار فراقیم

ما دور ز یاریم ولی یار قریبست

درمانده? دردیم ولی خرم و شادیم

ما را چه غم از درد چو محبوب طبیبست

در دیده? مجنون همه جا صورت لیلی است

در چشم محبان همه معنی حبیب است

ای عقل تو مخموری و من عاشق سرمست

غوغا مکن ای خواجه که این هردو حبیبست

لاهوت تو چون موسی و ناسوت تو مابوت

معنی تو چون موسی و صورت چو صلیبست

مائیم که معشوق خود و عاشق خویشیم

هم سید و هم بنده نظر کن که حبیبست

 



تاریخ : چهارشنبه 90/5/5 | 9:9 صبح | نویسنده : رضا | نظر

خوش آب حیاتیست که گویند شرابست

خوش عاشق رندی که چو ما مست و خرابست

جامی که ز آبست پر آبست کدامست

در مجلس ما جو که چنین جام حبابست

در گلشن اگر بلبل سر مست گل افشاند

ما راز گلستان همه مقصود گلابست

بر راه خطا عقل اگر رفت خطا کرد

تو در پی او گر نروی عین صوابست

هر نقش خیالی که تو را غیر نماید

تعبیر کن آن را که خیال تو به خوابست

مائیم و حریفان همه سرمست شرابت

ما را چه غم ار زاهد مخمور سرابست

موجیست درین دیده? دریا دل سید

پیداست که آبست که بر آب حجابست

 



تاریخ : چهارشنبه 90/5/5 | 9:8 صبح | نویسنده : رضا | نظر

خوش آب حیاتیست که گویند شرابست

حالی و چه خوش حال که دل مست و خرابست

غیری به تو گر روی نماید مگذارش

کان نقش خیالست که در دیده? خوابست

گویند که امواج حبابست درین بحر

آبست که در دیده? ما عین حجابست

هر ذره که بینی به تو خورشید نماید

مهر است به چشم من و تو ماه نقابست

این گفته? مستانه? ما از سر ذوقست

بنویس که مجموعه? مجموع کتابست

بی تو گل توحید که خوشبو شوی از وی

هر چند گلابست ببو نام گلابست

سید طلب و رو به خرابات مغان آر

می رو به سلامت که ره خیر و صوابست

 



تاریخ : چهارشنبه 90/5/5 | 9:8 صبح | نویسنده : رضا | نظر

آفتاب حسن او از مه نقابی بسته است

نور چشم او از آن بر چشم ما بنشسته است

جان ما با عشق از روز ازل پیوسته است

تا ابد جان همچنان با حضرتت پیوسته است

دیگران پابسته? دنیی و عقبی مانده اند

ای خوشا وقت کسی کز این و آن وارسته است

عشق سرمست است و رندان تندرست ازذوق او

عقل مخمور است و دور از عاشقان دلخسته است

عقل اگر بینی بگیرش زود نزد ما بیار

زآنکه او از بندگی شاه رندان خسته است

زاهد رعنا اگر اظهار و جدی می کند

از کرم عیبش مکن کز خود به خود وابسته است

نعمة الله خم می مستانه می نوشد به ذوق

ساغر و پیمانه? ما را به هم بشکسته است

 



تاریخ : چهارشنبه 90/5/5 | 9:8 صبح | نویسنده : رضا | نظر

نعمة الله در شراب افتاده است

سر به پای خم می بنهاده است

در خرابات مغان بزمی نهاد

خوش در میخانه را بگشاده است

در صدف دُر یتیمی یافتم

گوهر اصلی است نه بیجاده است

ما خراباتی و رند و عاشقیم

چون توان کردن چنین افتاده است

آب چشم ما به هر سو رو نهاد

عزتش دارید مردم زاده است

بنده? جانی و جانانیم ما

جان ما از بندگی آزاده است

سید ما رهنمای عارفیست

در طریق عاشقی بر جاده است

 



تاریخ : چهارشنبه 90/5/5 | 9:6 صبح | نویسنده : رضا | نظر

دیده تا نور جمالش دیده است

در نظر ما را چه نور دیده است

چشم ما روشن به نور روی اوست

خوش بود چشمی که نورش دیده است

دل هوا دارد که پیوندد به او

گوئیا از جان خود ببریده است

تا خبر یابد از آن جان عزیز

از همه یاران خبر پرسیده است

عشق مست است و حریف جان ماست

عقل مخمور و ما ز ما رنجیده است

عاشق یک روی می دانی که کیست

آنکه در او غیر او پیچیده است

نعمة الله نیک داند عاشقی

مدتی شد تا همین ورزیده است

 



تاریخ : چهارشنبه 90/5/5 | 9:6 صبح | نویسنده : رضا | نظر