سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زمین جسم است و جانت آسمان است

که جانان کارساز این و آن است

تو پاکی ، صورت خاکی رها کن

که خلوت خانه ‌ات در ملک جان است

سرای صورت تو در بهشت است

مکان معنیت در لامکان است

در آ مستانه در کوی خرابات

که هشیاری خلاف عاشقان است

چو رندان دُرد درد عشق می‌ نوش

که دُرد درد او صاف روان است

دلم چون غنچه در خلوت مقیم است

اگر چه بلبل هر گلستان است

کناری کرد سید از دو عالم

و لیکن نعمت‌الله در میان است

 



تاریخ : سه شنبه 90/5/4 | 9:8 صبح | نویسنده : رضا | نظر

هر قطره‌ای از این بحر دریای بیکران است

در چشم ما نظر کن بنگر که عین آن است

هر آینه که بینی تمثال او نماید

آئینه این چنین بود تمثال آن چنان است

زنده ‌دلان عالم دارند حیاتی از وی

عالم تن است و او جان ، جان در بدن روان است

ما دیده‌ای که دیدیم روشن به نور او بود

بنگر که نور رویش بر چشم ما عیان است

در گوشه? خرابات بزم خوشی است ما را

بزمی چگونه بزمی فردوس جاودان است

معنی صورت او در این و آن نماید

دریاب کان معانی برتر از این بیان است

منشور نعمت‌الله بگرفت جمله عالم

توقیع آل سید بر حکم او نشان است

 



تاریخ : سه شنبه 90/5/4 | 9:8 صبح | نویسنده : رضا | نظر

خانه? دل سرای جانان من است

خلوت خاص حضرت جان است

بزم عشق است مجلس جانم

ساقیش بندگی جانان است

عشق سر‌مست توبه ‌ام بشکست

بی‌گناهم مرا چه تاوان است

دُرد دردش مدام می‌نوشم

ذوق مستی جانم از آن است

سخنی خوش به ذوق می‌گویم

قصه‌ام داستان مستان است

رندم و ساکن خراباتم

زانکه این گوشه وقف رندان است

ناله? عاشقانه? سید

بلبل مست گلشن جان است

 



تاریخ : سه شنبه 90/5/4 | 9:8 صبح | نویسنده : رضا | نظر

جان ما زنده دل از آب حیات عشق است

صورت و معنی ما ذات و صفات عشق است

آفتابی است که در دور قمر تابان است

نزد ما جوشش دریا حرکات عشق است

عشق را جا و جهت نیست ولیکن به ظهور

شش جهت می‌نگرم جمله جهات عشق است

از کرم عشق وجودی به عدم می ‌بخشد

هر چه موجود بُود از برکات عشق است

دارم از عشق براتی ز دو عالم لیکن

بنده آزاد بود چون به برات عشق است

ظاهر و باطن او عاشق و معشوق منند

حسن و احسان همگی از حسنات عشق است

گوش کن گفته? مستانه? سید بشنو

که سخنهای خوشش از کلمات عشق است

 



تاریخ : سه شنبه 90/5/4 | 9:7 صبح | نویسنده : رضا | نظر

در کوی خرابات کسی را که مقام است

در دنیی و در آخرتش جاه تمام است

ما توبه شکستیم و در این قول درستیم

با ساغر می عهد که بستیم مدام است

زان مجلس ما بزم ملوکانه? عشق است

ساقی قدیم ماست و شرابی به قوام است

می‌نوش که در مذهب ما پاک و حلال است

کاین می نه شرابیست که گویند حرام است

گنجینه? ما مخزن اسرار الهی است

هر گنج در این کنج که یابی به نظام است

در دور بگردید و نمائید به یاران

رندی که بُود چون من سر مست کدام است

بشنو سخن سید رندان خرابات

کامروز در این دور خداوند کلام است

 



تاریخ : سه شنبه 90/5/4 | 9:7 صبح | نویسنده : رضا | نظر

همه جا خوان نعمت عشق است

عالمی رحمت عشق است

هر چه در کائنات است می‌بینی

نیک بنگر که حضرت عشق است

خدمت عاشقی اگر یابی

بندگی کن که خدمت عشق است

هر سخاوت که عاشقان دارند

همه از یُمن دولت عشق است

خوش خرابیم و این خرابی ما

اثری از مرمت عشق است

همت ما جز او نمی ‌جوید

این بلندی ز همت عشق است

نعمت‌الله را غنیمت دان

گر تو را ذوق نعمت عشق است

 



تاریخ : سه شنبه 90/5/4 | 9:7 صبح | نویسنده : رضا | نظر

آئینه? ذات عین ذات است

ذات است که مجمع صفات است

بی‌ جود وجود حضرت او

عالم به تمام فانیات است

می نوش مدام دُردی درد

کاین دُردی درد دل دوات است

میخانه? ما است در خرابات

و این خانه ورای شش جهات است

سیراب شدند خلق عالم

آری همه چیز ذو‌حیات است

گر کشته شوی به تیغ عشقش

آن حی قدیم خونبهات است

سید به حضور نعمت‌الله

دایم به وضو و در صلات است

 



تاریخ : سه شنبه 90/5/4 | 9:6 صبح | نویسنده : رضا | نظر

نور او در جمله اشیاء ظاهر است

ظاهرش بنگر که بر ما ظاهر است

روشن است آئینه? “عالم تمام”

در همه “اسما” مسما ظاهر است

نور روی اوست ما را در نظر

نور آن منظور زیبا ظاهر است

باطن است از چشم نابینا ولی

ظاهراً بر چشم بینا ظاهر است

در خیال دی و فردا مانده‌ ای

از همه فرد آ که فردا ظاهر است

ما ز دریائیم و دریا عین ما

عین ما در عین دریا ظاهر است

نعمت‌الله باطن و ظاهر بود

باطنش پنهان و پیدا ظاهر است




تاریخ : سه شنبه 90/5/4 | 9:6 صبح | نویسنده : رضا | نظر

در محبت جان اگر بازی خوش است

گر کنی بازی چنین بازی خوش است

یار کرمانی اگر چه خوش بود

دلبر سر‌مست شیرازی خوش است

رند سرمستیم و با ساقی حریف

با حریف خویش دمسازی خوش است

چند گردی تو به خود گرد جهان

یک دمی با خویش‌ پردازی خوش است

ساز ما ار ذوق خوشتر می‌ دهد

ساز ما را گر تو بنوازی خوش است

عشق چون سلطان به تخت دل نشست

خانه را با عشق پردازی خوش است

سیم قلب تو ندارد رونقی

سیم قلب خویش بگدازی خوش است

در طریق عاشقی چون عاشقان

هر چه داری جمله دربازی خوش است

یک دمی با سید رندان بساز

تا بدانی ذوق دمسازی خوش است

 



تاریخ : سه شنبه 90/5/4 | 9:6 صبح | نویسنده : رضا | نظر

موج است و حباب هر دو آب است

آبست که صورتاً حباب است

روشن بنگر که آفتابی

بنموده جمال و مه نقاب است

صورت دیدی و ماه گفتی

معنی بنگر که آفتاب است

مستیم و خراب در خرابات

معمور خوشی چنین خراب است

در جام جهان نما نماید

جامی ز شراب پر شراب است

بحریم و حباب و موج جوئیم

این مائی ما به ما حجاب است

قولی که حدیث سید ما است

می‌گو که خلاصه? کتاب است

 



تاریخ : سه شنبه 90/5/4 | 9:4 صبح | نویسنده : رضا | نظر