سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نور روی او به او دیدن خوش است

گرد او چون دیده گردیدن خوش است

حال عشق از عقل می پرسی مپرس

ذوق عشق از عشق پرسیدن خوش است

کار بی کاریست کار عاشقی

این چنین خوش کار ورزیدن خوش است

گفته? مستانه? ما خوش بود

رو تو خوش بشنو که بشنیدن خوش است

بگذر از نقش خیال غیر او

روی دل از غیر پیچیدن خوش است

نزد ما سرکه فروشی هیچ نیست

می به رند مست بخشیدن خوش است

خوش بود آئینه? گیتی نما

نعمة الله را در آن دیدن خوشست

 



تاریخ : جمعه 90/5/7 | 9:3 صبح | نویسنده : رضا | نظر

در سراپرده? جان خلوت جانانه خوشست

آن چنان گنج خوشی در دل ویرانه خوشست

رند سرمست بجو زاهد مخمور بمان

عاقلی را چه کنی عاشق دیوانه خوشست

جنتی را که در او دوست نیابی سهل است

یار اگر دست دهد گوشه? میخانه خوشست

گفته? عاشق سرمست بخوان از مستان

زانکه در مجلس ما گفته? مستانه خوشست

قدمی نه نفسی گفته? ما را دریاب

بی تکلف بر ما صحبت رندانه خوشست

هر که درویش بود میل به شاهی نکند

دل درویش به آن همت شاهانه خوشست

نعمة الله به دست آر که سرمست خوشی است

زانکه این سید مستانه? مردانه خوشست

 



تاریخ : جمعه 90/5/7 | 9:3 صبح | نویسنده : رضا | نظر

چشمه? چشم ما پر آب خوش است

سر آبی در این سراب خوش است

در ضمیر منیر هر ذره

دیدن نور آفتاب خوش است

جامی از می بگیر و پر می کن

که چنین جام پر شراب خوش است

عین آبیم و تشنه می گردیم

نزد ما آب پر حباب خوش است

آفتابی ز ماه بسته نقاب

روشنش بین در این نقاب خوش است

خوش بود بی حجاب دیدن او

ور بود نیز در حجاب خوش است

از سر ذوق گفته? سید

گر بگوید کسی جواب خوش است

 



تاریخ : جمعه 90/5/7 | 9:3 صبح | نویسنده : رضا | نظر

این خوشست و آن خوشست و این و آن با هم خوشست

جان جانان خوش نشسته نزد ما بی غم خوشست

این همه جام مرصع پر ز می داریم ما

با حریف سرخوش و با ساقی همدم خوشست

عقل مخمور است و نامحرم چه داند راز ما

گفتن اسرار ما با عاشق محرم خوشست

خوش بود گر پادشاهی می خورد از جام جم

زانکه میگویند جام پادشه با جم خوشست

گرچه دل ریشیم مرهم را نمی خواهیم ما

زخم تیغ عشق او داریم و بی مرهم خوش است

چشم مست او نظر فرمود سوی کاینات

این چنین نور خوشی در دیده? عالم خوش است

مجلس عشقست و سید مست و رندان در حضور

جنت فردوس ما با صحبت آدم خوش است

 



تاریخ : جمعه 90/5/7 | 9:3 صبح | نویسنده : رضا | نظر

چشم مستش ترک عیاری خوش است

زلف او هندوی طراری خوشست

جان فدای عشق جانان کن روان

گر تو را میلی به دلداری خوشست

بر سر دار فنا بنشین خوشی

زانکه اینجا جای سرداری خوشست

دلبر ار صد جان به یک جو می خرد

زود بفروشش که بازاری خوشست

کار بی کاری است کار عاشقان

کار ما می کن که این کاری خوشست

سینه? ما مخزن اسرار اوست

او به دست آور که اسراری خوشست

مجلس عشقست و ما مست و خراب

خوش خراباتی و خماری خوشست

گر گران باری مثال از بار یار

بار یار ار می بری باری خوشست

بنده? سید شدم از جان و دل

این سخن صدق است و اقراری خوشست

 



تاریخ : جمعه 90/5/7 | 9:2 صبح | نویسنده : رضا | نظر

در محبت جان اگر بازی خوش است

گر کنی بازی چنین بازی خوشست

یار کرمانی اگر بازی خوش است

دلبر سرمست شیرازی خوشست

رند سر مستیم و با ساقی حریف

با حریف خویش پردازی خوشست

چند گردی تو به خود گرد جهان

یک دمی با خویش پردازی خوشست

ساز ما را ذوق خوشتر می دهند

ساز ما با عشق پردازی خوشست

عشق سلطان است و تخت دل نشست

خانه را با عشق پردازی خوشست

سیم قلب تو ندارد رونقی

سیم قلب خویش بگذاری خوشست

در طریق عاشقی چون عاشقان

هرچه داری جمله دربازی خوشست

یک دمی با سید رندان بساز

تا بدانی ذوق دمسازی خوشست




تاریخ : جمعه 90/5/7 | 9:2 صبح | نویسنده : رضا | نظر

عشق جانان در میان جان خوشست

راز دلدار از جهان پنهان خوش است

درد بی درمان او درمان ما

در دلم این درد بی درمان خوش است

حال سودائی زلف یار من

همچو زلفش می برد سامان خوش است

عشق و گنجی و دل ویرانه ای

آن چنان گنجی در این ویران خوشست

جرعه? دُردی درد عشق او

جان ما را داده? جان آن خوش است

حال دل با عشق دلبر خوش بود

جان ما پیوسته با جانان خوش است

نعمت الله مست و جام می به دست

جاودان در بزم سرمستان خوش است

 



تاریخ : جمعه 90/5/7 | 9:2 صبح | نویسنده : رضا | نظر

نور دل ماه ، نور عشق است

جان عاشق مسخر عشقست

در طریقی که نیست پایانش

عاشقی جو که رهبر عشقست

پادشاهی صورت و معنی

نزد عشاق در خور عشقست

در محیطی که ما در آن غرقیم

حاصلش یافت گوهر عشقست

آن حیاتی که روح می بخشد

چشمه? آب کوثر عشق است

قول مستانه ای که می شنوی

یک دو حرفی ز دفتر عشقست

نعمت الله که میرمستانست

از سر صدق چاکر عشقست

 



تاریخ : جمعه 90/5/7 | 9:1 صبح | نویسنده : رضا | نظر

سرم سرگشته? سودای عشق است

دلم آشفته? غوغای عشق است

بدان دیده که بتوان دید او را

دو چشم روشن بینای عشقست

حقیقت سرمه? چشم خردمند

غبار گرد خاک پای عشقست

ز عبرت غیر او از دل به در کن

که غیر دل دگر نه جای عشقست

به شمع عشق جان و دل بسوزان

چو پروانه گرت پروای عشق است

مگو از دی و از فردا و فردا

که امروز وعده? فردای عشق است

تن تنها در آ سید به خلوت

که در خلوت تن تنهای عشقست

 



تاریخ : جمعه 90/5/7 | 9:1 صبح | نویسنده : رضا | نظر

ناله? دلسوز ما از ساز بلبل خوشتر است

زخم خار جور او از مرهم گل خوشتر است

راحت کلی و جزوی هر دو را خوش یافتیم

ذوق جزوی هست اما لذت کل خوشتر است

مردن از عشقش بسی خوشتر بود از زندگی

جام دُرد درد او از ساغر می خوشتر است

عود جان در مجمر دل می نهم بر آتشی

گرمی دلسوز عاشق از قرنفل خوشتر است

مجلس عشقست و ما سرمست و سید در نظر

درچنین گلشن نوای ما ز بلبل خوشتر است

 



تاریخ : جمعه 90/5/7 | 8:59 صبح | نویسنده : رضا | نظر