سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

ای امام مهربانم یا رضا

نام تو ورد زبانم یا رضا

حاجت خود را نخواهم از کسی

تا تو هستی میزبانم یا رضا

دست خالی بار سنگین رو سیاه

میهمانم میهمانم یا رضا

پای خدّامت به روی دیده ام

درد زوارت به جانم یا رضا

تو کریم ابن کریم ابن کریم

من گدای آستانم یا رضا

در کنار آستانت بی نیاز

از بهشت جاودانم یا رضا

راز خود ناگفته می دانم توئی

واقف از درد نهانم یا رضا

گر چه از هر خار راهه خارتر

زائر این بوستانم یا رضا

تو بهار باغ دلهائی و من

کمتر از برگ خزانم یا رضا

چون گدایان سمج از دست تو

حاجتم را می ستانم یا رضا

دست خالی رفتن از دربار تو

نیست هرگز این گمانم یا رضا

جان زهرا گر چه قابل نیستم

لطف خود را ده نشانم یا رضا

خاک پای میثم دار شما

میثم این خاندان یا رضا

حاج غلامرضا سازگار(میثم)

 




تاریخ : یکشنبه 90/1/21 | 2:45 عصر | نویسنده : رضا | نظر

 

آن طائر بهشتی تنها در آشیانه

چون شمع در دل شب می سوخت عاشقانه

سوزش شرار سینه ذکرش ترانه لب

آهش به اوج افلاک اشکش به رخ روانه

کی دیده زاهدی را وقت عبادت شب

با دست بسته دشمن بیرون کشد زخانه

او با کهولت سن با قامت خمیده

این با قساوت قلب در دست تازیانه

آن زاده پیمبر ارثیه اش ز حیدر

این بود کز سرایش آتش کشد زبانه

هر چند خانه اش سوخت از دود و شعله افروخت

دیگر نخورد یارش سیلی در آستانه

آن عزت رفیعش آن غریت بقیعش

جز تل خاک نبود از قبر او نشانه




تاریخ : یکشنبه 90/1/21 | 2:45 عصر | نویسنده : رضا | نظر

عاشقان کم کم به شور و التهاب افتاده اند
بهر احیای محرم در شتاب افتاده اند

مجمر و اسپند و بیرق را فراهم کرده اند
فکر چای روضه و قند و گلاب افتاده اند

کودکان را در میان کوی و برزن دیده ای؟
در بنای تکیه ها از خورد وخواب افتاده اند

این فراخوان محرم مرزها را هم شکست
ارمنی ها در پی اجر و ثواب افتاده اند

روضه خوان ها را مگر زینب خودش یاری کند
از بیان ماجرا در اضطراب افتاده اند

مقدم هر ناشناسی را غنیمت بشمرید
چون شماری در مسیر انتخاب افتاده اند

میزبان زهرا که باشد نان به هر کس می رسد
دانه ها کم کم به زیر آسیاب افتاده اند

 

سلام حلول ماه محرم الحرام را خدمت همه شما تسلیت عرض میکنم

هر پنج ژست قبلی از کتاب نغمه های ولایت ?? و اشعار جناب آقای محمد علی شهاب بود شعر این پست هم از دوستی به نام ((مجنون))که در قسمت نظرها گذاشته بودند

انشالله که موفق موید باشید

فعلا یا علی




تاریخ : یکشنبه 90/1/21 | 2:43 عصر | نویسنده : رضا | نظر

 

ای خسته پرستوی مهاجر تو کجایی

دیگر ز چه رو جانب گلخانه نیایی

ای نسترن ای نوگلم ای لاله احمر

گلبرگ تنت شد ز چه پژمرده و پرپر

اندوه وداع تو چه خونین جگرم کرد

یاری دل غمزده اشک بصرم کرد

ای همسفر باد صبا ای گل نازم

رفتی ز برم در غم هجر تو چه سازم

وقتی که دلم یاد جمال حسنم بود

دیدار تو کار من و نامت سخنم بود

نیلوفر خونین شده پرپر مزن این دم

آرام بده جان که مرا میکشد این غم

وقتی که شنیدم چه غریبانه صدایت

دیدم به زمین می کشی آن لحظه دو پایت

=-0=-0=-0=-0=-0=-0=-0=-0=-0=-0=-0

همچون پدر ای مهربانم ای عمویم

بشتاب تا آهنگ هجران را بگویم

بر تن کفن دارم که مشتاقم اجل را

من هستم آن که گفتم احلی من عسل را

از غربتت این قلب محزون گشته سوزان

خواهم که همچون اکبرت خونین دهم جان

افتاده ام بر خاک پایت چون ستاره

بشتاب و کن بر جسم بی جانم نظاره

در لحظه ی آخر بیا خونین ببینم

با خاک و خون کربلای تو عجینم

من در هجوم دشمنان گشتم گرفتار

این سینه ی بشکسته ام گردیده خونبار

 بنگر گلویم چون گلوی اصغرت شد

ماه یتیم مجتبی هم پرپرت شد




تاریخ : یکشنبه 90/1/21 | 2:42 عصر | نویسنده : رضا | نظر

دیدم ستاره ای را روزی به اوج یک نی

با وعده وصالش برد او دلم پیاپی

آن که به نیمه شب سر زد میان خوابم

ماه شبانه ام شد در محفل خرابم

دامان پر ز خاکم شد محفل نگارم

با دیدنش من امشب جانانه جان سپارم

عمه بیا تماشا مهمان من رسیده

در وصل روی بابا ماه دلم دمیده

داغ دل من از هجر پایان دگر ندارد

چون من کسی به ویران یک میهمان ندارد

میگیرمش در آغوش تا که روم من از هوش

گویم به غمش را کی می کنم فراموش

همچون بنفشه بابا گشته همه وجودم

یاسم ولی ببین که نیلوفری کبودم

بر رخت کهنه من خنده کند عدویت

بیا غمخوار من شو تا پر کشم بسویت

چون دختران شامی گفتند بابا نداری

من بی تو مانده بودم با آه و اشک و زاری

تا آمدی به ویران ای ماه و سرو نازم

بر دختران شامی بابا به تو بنازم

یک لحظه در بر من بنشین ای رأس یارم

یا بنشین در کنارم یا بنشین بر مزارم



< type="text/java">



تاریخ : یکشنبه 90/1/21 | 2:42 عصر | نویسنده : رضا | نظر

 

به عشقت دل ببستم من ز اندوهت شکستم من

ز پشت پرده خیمه طرفدار تو هستم من

فرستادم عزیزانم به سویت ای همه جانم

بدان بیش از خم زلفت ز غمهایت پریشانم

سپاه از بی کسی داری روان کردم به دلداری

دو گل را تا نمایند از عزیز فاطمه یاری

بنالند در غمت محنت به تنهایی تو غربت

پریشانی پریشانت ز آهت ناله در حیرت

توئی و لشکر اعدا شدی تنهاتر از تنها

ز درد بی کسی هایت فدایت ای گل زهرا

بیاوردی به خیمه گه دو دسته گل ز قتلگه

نشسته خون گلهایم به روی چهره ات ای مه

ز خون دیدم وضویت را کنم نفرین عدویت را

بمانم کنج خیمه تا نبینم شرم رویت را

*********************************

قلبم گرفته از دل بی قراریت

 هر دم نموده ام آهنگ یاریت

جان را نهاده ام بر جان نثاریت

 قربان غربت و چشم بهاریت

هر جا و هر زمان بودم به همرهت

 تا توشه گیرم از رخسار چون مه ات

با دست پر نیاز آیم به درگه ات

آورده ام دو گل قربانی رهت

گلهای سرخ من گردد فدای تو

جان های هر دو تن شد رونمای تو

ماندم به خیمه ها در غمسرای تو

تا آنکه ننگرم شرم و حیای تو

 




تاریخ : یکشنبه 90/1/21 | 2:42 عصر | نویسنده : رضا | نظر

امشب از چیست دلم غمگین است

 

                                  هق  هقم  نغمه  آهنگین است

 آسمان  دیده ام  بارانی   است

                                 بغض در سینه من سنگین است

جامه غم به تن افلاک است

                                جامه ای که رنگ آن مشکین است

این تلاطم این فغان و اشک وآه

                                  در عزای دیده ای حق بین است

سیل اشکم راه بینایی گرفت

                              چشم امشب عضو بی تمکین است

یاد دارم از طفولیت خویش

                            حس امشب حسی از دیرین است

              گوئیا باز  شب   عاشوراست

             خیمه های آل عترت غوغاست

از دوست خوبم آقا مجید رجبی (سروده های من)

لینک ایشان در قسمت لینکها می باشد




تاریخ : یکشنبه 90/1/21 | 2:41 عصر | نویسنده : رضا | نظر

 

در پی گریه های شبانه

میخورد بر تنم تازیانه

نیست در شهر ما راد مردی

اهل عشق و صفا اهل دردی

عده ای غرق فقر ونداری

عده ای مرد از دین فراری

دیگر اینجا کسی با خدا نیست

 در خیابانو کوچه حیا نیست

غیرت از شهر ما رخت بسته

حرمت نا خدایان شکسته

عده ای در نوا و خروشند

دین خود را به زر میفروشند

چهره ها را ببین در نقاب است

عقلشان در پی یک سراب است

سینه خسته مان پر ز آه است

دم زدن از خدا هم گناه است

گوئیا عصر هوش و نبوغ است

این همه ادعاها دروغ است

بخت بر ما اگر رو نماید

گیرم این جمعه آقا بیاید

.....

او بیاید همه ناتوانیم

منکر اوی صاحب زمانیم

از ظهور ولی می خروشیم

 زود او را به زر می فروشیم

گرد غم کی ز رویش زدودیم

یار خوبی برایش نبودیم

او بیاید غریب است و تنها

باز یک کوفه چاه است و مولا





تاریخ : یکشنبه 90/1/21 | 2:40 عصر | نویسنده : رضا | نظر

 

نی ناله کرد و باز ترنم شروع شد

فصل هبوط آدم و گندم شروع شد

دریای بیکران شهادت که موج زد

طوفان نوح بود تلاطم شروع شد

از برکه غدیر ،محرم طلوع کرد

سر مستی حبیب هم از خم شروع شد

باران اشک شیفتگان غم حسین

تا گفتم السلام علیکم شروع شد

روح دعا به نام اباالفضل چون رسید

غوغایی از توسل مردم شروع شد

وقتی گلوی نازک گل شد نشان تیر

لبخند باغبان و تبسم شروع شد

ای آسمان،مصیبت عظمای اهل بیت

از قتلگاه عصمت پنجم شروع شد

فصل به خون نشستن گلهای باغ وحی

از آیه «لیذهب عنکم» شروع شد

با آنکه باغ گل به محبت نیاز داشت

با تازیانه ناز و تنعم شروع شد

وقتی دل ستاره محمل نشین شکست

با ماه روی نیزه تکلم شروع شد

===---===---===---===---===---===---===---===---===

با سلام و تشکر از همه دوستانی که ما رو با نظراتشون یاری می کنند

این شعر از جناب آقای محمد جواد غفور زاده (شفق) هستش که از زیباترین اشعار درج شده در این وبلاگ هست انشا الله استفاده کنید و ما را هم از دعا فراموش نکنید




تاریخ : یکشنبه 90/1/21 | 2:40 عصر | نویسنده : رضا | نظر

 

ما گمشدگانیم به عرفان رقیه

دلها شده محزون و پریشان رقیه

او دختر معصوم بود و خواهر معصوم

هم عمه معصوم ،نگر شأن رقیه

حاتم که بود شهره آفاق سخایش

محتاج بود بر در احسان رقیه

پرچم زده در شام نماینده زینب

کنسول گری عشق شد ایوان رقیه

گه سینه زند گاه کند ناله و افغان

این هیئت پرشور محبان رقیه

ذهنش بنمود عمه مظلومانه بگفتا

از جان خودم سیر شدم جان رقیه

رفتی ز برم ای به من غمزده مونس

دل خون شده چو لاله ز هجران رقیه

گوشوار? غارت شده ات را بگرفتم

شاید بخندد لب خندان رقیه

رفتم به مدینه نکنم شادی و عشرت

پرسد ز من ار خواهر نالان رقیه

کی خواهر زیبای من عمه به کجا رفت

آخر چه بگویم به عزیزان رقیه

گویم به دل ویران مکان شد به عزیزم

آمد پدرش در شب پایان رقیه

بگرفت به دامان سر خونین حسین را

آلوده به خون شد بله دامان رقیه

لبهای پدر بوسه زد و جان به رهش داد

بگریست بر او دیده مهمان رقیه




تاریخ : یکشنبه 90/1/21 | 2:39 عصر | نویسنده : رضا | نظر