2 3 4 5 6 7 8 9 |
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما رابده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافتفغان کاین لولیان شوخ شیرین کار شهرآشوبز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی استمن از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستماگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویمنصیحت گوش کن جانا که از جان دوست?تر دارندحدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جوغزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ | به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا راکنار آب رکن آباد و گلگشت مصلا راچنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما رابه آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا راکه عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا راجواب تلخ می?زیبد لب لعل شکرخا راجوانان سعادتمند پند پیر دانا راکه کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما راکه بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را |
2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 |
دل می?رود ز دستم صاحب دلان خدا راکشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیزده روزه مهر گردون افسانه است و افسوندر حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبلای صاحب کرامت شکرانه سلامتآسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف استدر کوی نیک نامی ما را گذر ندادندآن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواندهنگام تنگدستی در عیش کوش و مستیسرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزدآیینه سکندر جام می است بنگرخوبان پارسی گو بخشندگان عمرندحافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود | دردا که راز پنهان خواهد شد آشکاراباشد که بازبینیم دیدار آشنا رانیکی به جای یاران فرصت شمار یاراهات الصبوح هبوا یا ایها السکاراروزی تفقدی کن درویش بی?نوا رابا دوستان مروت با دشمنان مداراگر تو نمی?پسندی تغییر کن قضا رااشهی لنا و احلی من قبله العذاراکاین کیمیای هستی قارون کند گدا رادلبر که در کف او موم است سنگ خاراتا بر تو عرضه دارد احوال ملک داراساقی بده بشارت رندان پارسا راای شیخ پاکدامن معذور دار ما را |
2 3 4 5 6 7 8 |
صلاح کار کجا و من خراب کجادلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوسچه نسبت است به رندی صلاح و تقوا راز روی دوست دل دشمنان چه دریابدچو کحل بینش ما خاک آستان شماستمبین به سیب زنخدان که چاه در راه استبشد که یاد خوشش باد روزگار وصالقرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست | ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجاکجاست دیر مغان و شراب ناب کجاسماع وعظ کجا نغمه رباب کجاچراغ مرده کجا شمع آفتاب کجاکجا رویم بفرما از این جناب کجاکجا همی?روی ای دل بدین شتاب کجاخود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجاقرار چیست صبوری کدام و خواب کجا |
از علی آموز اخلاص عمل شیر حق را دان مطهر از دغل |
مولوی |
|
ای دل سخن از شه نجف کن مداحی غیر برطرف کن |
محتشم کاشانی |
|
گزینم قران است و دین محمد همین بود ازیرا گزین محمد |
ناصر خسرو |
|
السلام ای عالم اسرار ربالعالمین وارث علم پیمبر فارس میدان دین |
محتشم کاشانی |
شاهی که ولی بود و وصی بود علی بود سلطان سخا و کرم و جود علی بود
هم موسی وهم عیسی وهم خضر و هم الیاس هم صالح پیغمبر و داوود علی بود
عیسی به وجود آمد و در حال سخن گفت آن نطق و فصاحت که در او بود علی بود
مسجود ملائک که شد آدم ز علی بود در قبله محمد بود ، مقصود علی بود
از لحمک لحمی بشنو تا که بیایی کان یار که او نفس نبی بود علی بود
آن شاه سرافراز که اندر شب معراج با احمد مختار یکی بود علی بود
محمود نبودند کسانی که ندیدند کاندر ره دین احمد محمود علی بود
این کفر نباشد سخن کفر نه این است تا هست علی باشد و تا بود علی بود
آن قلعه گشایی که در حلقه خیبر برکند به یک حمله و بگشود ، علی بود
تا صورت پیوند جهان بود علی بود تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود
آن قاعه گشایی که در قلعه ی خیبر برکند به یک حمله و بگشود علی بود
شاهی که ولی بود و وصی بود علی بود سلطان سخا و کرم و جود علی بود
هم آدم و هم شیث و هم ادریس و هم الیاس هم صالح پیغمبر و داوود علی بود
مسجود ملایک که شد آدم ، ز علی شد آدم چو یکی قبله و مسجود علی بود
آن لحمک لحمی ، بشنو تا که بدانی آن یار که او نفس نبی بود علی بود
موسی و عصا و ید بیضا و نبوت در مصر به فرعون که بنمود ، علی بود
چندان که در آفاق نظر کردم و دیدم از روی یقین در همه موجود ، علی بود
آن شاه سرافراز که اندر شب معراج با احمد مختار یکی بود علی بود
آن کاشف قرآن که خدا در همه قرآن کردش صفت عصمت و بستود علی بود
اگر چشم داری به دیگر سرای
به نزد نبی وعلی گیر جای
هر آن کس که در جانش بغض علی است
ازو زارتر در جهان زار کیست
یقین دان که خاک پی حیدرم
بر این زادهام هم بر این بگذرم
گفت پیغمبر علی را: کای علی!
شیر حقی پهلوانی پردلی
لیک بر شیری مکن هم اعتمید
اندر آور سایه نخل امید
اندرآ در سایه آن عاقلی
کش نداند برد از ره عاقلی
ظل او اندر زمین چون کوه قاف
روح او سیمرغ بس عالی طواف
گر بگویم تا قیامت نعت او
هیچ آن را مقطع و غایت مجو
یا علی! از جمله طاعات راه
بر گزین تو سایه بنده اله
هر کسی در طاعتی بگریختند
خویشتن را مخلصی انگیختند
تو برو در سایه عاقل گریز
تا رهی زان دشمن پنهان ستیز
از همه طاعات اینتبهتر است
سبقیابی بر هر آن سابق که هست
چون گرفتت پیرهن تسلم شو
همچو موسی زیر حکم خضر رو
دست پیر از غایبان کوتاه نیست
دست او جز قبضه الله نیست
غایبان را چون چنین خلعت دهند
حاضران از غایبان لاشک بهند
غایبان را چون نواله میدهند
پیش حاضر تا چه نعمتها نهند
کو کسی کوپیششان بندد کمر
تا کسی کو هستبیرون سوی در؟
چون گزیدی پیر نازک دل مباش
سست و ریزیده چو آب و گل مباش
گر به هر زخمی تو پر کینه شوی
پس کجا بیصیقل آئینه شوی؟ (37)
علی علیه السلام و قصارا الجمل
زین سبب پیغمبر با اجتهاد
نام خود و آن علی «مولا» نهاد
گفت: هرکو را منم مولا و دوست
ابن عم من علی مولای اوست
کیست مولا آن که آزادت کند
بند رقیت زپایتبرکند
چون به آزادی نبوت هادی است
مؤمنان را زانبیا آزادی است. (34)
.: Weblog Themes By Pichak :.