در اینباره، در دفتر اول مثنوی چنین آمده است:
چون تو بابی آن مدینه علم را
چون شعاعی آفتاب حلم را
باز باش ای باب بر جویای باب
تا رسند از تو قشور اندر لباب. (32)
خنجر و شمشیر شد ریحان من
مرگ من شد بزم و نرگستان من
آنکه او تن را بدین سان پی کند
حرص میری و خلافت کی کند
زان به ظاهر کوشد اندر جاه و حکم
تا امیران را نماید راه و حکم
تا امیری را دهد جانی دگر
تا دهد نخل خلافت را ثمر. (28)
این حکایتبه شایستهترین نحو از زبان علی علیه السلام در مثنوی آمده است:
گفت پیغمبر به گوش چاکرم
کو برد روزی ز گردن این سرم
کرد آگه آن رسول وحی، دوست
که هلاکم عاقبتبر دست اوست
او همی گوید: بکش پیشین مرا
تا نیاید از من این منکر خطا
من همی گویم: چو مرگ من زتوست
با قضا من چو توانم حیله جست
او همی افتد به پیشم: کای کریم!
مر مرا کن از برای حق دو نیم
تا نه آید بر من این انجام بد
تا نسوزد جان من بر جان من
من همی گویم: برو «جف القلم» (29)
زان قلم بس سرنگون گردد علم
هیچ بغضی نیست در جانم زتو
زانکه این را من نمیدانم زتو
آلتحقی تو، غافل دستحق
چون زنم بر آلتحق طعن و دق؟
گفت او: پس آن قصاص از بهر چیست؟
گفت: هم از حق و آن سر خفی است. (30)
علی علیه السلام; باب علم نبی صلی الله علیه و آله
آنکه تن را بدین سان پی کند
حرص و میری و خلافت کی کند؟
زان به ظاهر کو شد اندر جاه و حکم
تا امیران را نماید راه و حکم
تا امیری را دهد جانی دگر
تا دهد نخل خلافت را ثمر. (15)
گفت: من تیغ از پی حق میزنم
بنده حقم نه مامور تنم
شیر حقم نیستم شیر هوا
فعل من بر دین من باشد گوا
«ما رمیت» از رمیتم در خراب
من چو تیغم و آن زننده آفتاب
رختخود را من ز ره برداشتم
غیر حق را من عدم انگاشتم
که نیم کوهم زصبر و حلم و داد
کوه را کی در رباید تندباد
آنکه از بادی رود از جا خسی است
زآنکه باد ناموافق خود بسی است
باد خشم و باد شهوت باد آز
برد او را که نبود اهل نماز
کوهم و هستی من بنیاد اوست
ور شوم چون کاه بادم باد اوست
جز به باد او نجنبد میل من
نیست جز عشق احد سرخیل من
خشم بر شاهان شه و ما را غلام
خشم را من بستهام زیر لگام
تیغ حلمم گردن خشمم زده است
خشم حق بر من چو رحمت آمده است
چون درآمد در میان غیرخدا
تیغ را دیدم نهان کردن سزا. (13)
ای علی که جمله عقل و دیدهای!
شمهای واگو از آنچه دیدهای
تیغ ظلمت جان ما را چاک کرد
آب علمتخاک ما را پاک کرد
بازگو دانم که این اسرار هوست
زان که بیشمشیر کشتن کار اوست
بازگو ای باز عرش خوش شکار!
تا چه دیدی این زمان از کردگار
چشم تو ادراک غیب آموخته
چشمهای حاضران بردوخته
راز بگشا ای علی مرتضی!
ای پس از سوء القضا حسن القضا! (10)
یا تو واگو آنچه عقلتیافته است
یا بگویم آنچه بر من تافته است
از تو بر من تافت پنهان چون کنی
بی زمان چون ماه پرتو میزنی
ماه بیگفتن چو باشد رهنما
چون بگوید شد ضیا اندر ضیا
باز گو ای باز پر افروخته
با شه و با ساعدش آموخته
باز گوی باز عنقاگیر شاه
ای سپاه اشکن به خودنی با سپاه
امت و حدی یکی و صدهزار
بازگو ای بنده بازت را شکار
در محل قهر، این رحمت زچیست؟
مولوی در اینباره میگوید:
از علی آموز اخلاص عمل
شیر حق را دان منزه از دغل
در غزا بر پهلوانی دستیافت
زود شمشیری برآورد و شتافت
او خدو انداختبر روی علی
افتخار هر نبی و هر ولی
او خدو زد بر رخی که روی ماه
سجده آرد پیش او در سجدهگاه
در زمان انداختشمشیر آن علی
کرد او اندر غزایش کاهلی
گشتحیران آن مبارز زین عمل
وزنمودن عفو و رحم بیمحل (8)
از چه افکندی مرا بگذاشتی؟
آنچه دیدی بهتر از پیکار من
تا شدی تو سست در اشکار من؟
آنچه دیدی که چنین خشمت نشست
تا چنان برقی نمود و بازگشت؟
آنچه دیدی که مرا زان عکس دید
در دل و جان شعلهای آمد پدید؟
آنچه دیدی برتر از کون و مکان
که به از جان بود و بخشیدیم جان؟
در شجاعتشیر ربانیستی
در مروت خود که داند کیستی؟ (9)
: چو کعبه مولد او گشت از آن سبب شب و روز کنند خلـق جهـان سجـده در بـرابر او (خواجوی کرمانی (
2-1 : مصطـفی از برای جان و تنش نه زبهــر کــلاه و پیرهنش
نام او کــرده در ولایت علم علی از علم و بوتراب از حلم ( سنایی )
3-1 : شد او درّ و بیت الحرامش صدف کسی را میسّر نشـد این شـرف (کتاب حبیب السیر)
2 ) در مورد القاب و عناوین امام علی (ع)
1-2 : بر این زادم و هم بر این بگذرم چنان دان که خاک پی حیدرم ( فــــردوسی )
2-2 : کنون داستـانی زنو سـر کنم حکـایت زکــار غضنفر کنم ( راجی کرمانی )
3-2 : شیــر حقم نیستم شیر هوی فعـل من بر دین من باشد گوا ( مولــــــوی )
4-2 : گدای درگه او شــو که شاه مردان است پلنگ بیشه اســـلام و شیرمردان است ( خواجوی کرمانی )
5-2 : در گـوش خـرد درّ خوشـابست عــلی فـــرمود نبـی که بوتـراب است عـلی ( خواجه عبدالله انصاری )
3) در مورد ازدواج امام علی (ع) و اخوت و خویشاوندی با پیامبر اسلام (ص)
1-3 :
مصطفی چشم روشن از رویش شاد زهرا که گشت او شویشعقـد او با بتــول در سـلوی بــود در زیر شــاخه طوبی ( سنایی )
2-3 : مر نبی را هم وصی و هم داماد جـان پیغمبر از جمالش شاد ( سنایی )
3-3 :
او سزا بد که وصی بود نبی را در خلق که بـرادر بـد و ابـن عـم و دامـاد و وزیـر (ناصر خسرو )4-3 : آنـکه داماد نبی و ابن عم مهتر است جفت زهــرای نبی باب شبیـر و شبر است ( راونــــدی )
5-3 : چون پیمبر را برادر بود حیدر سوی خلق گر بنازم من به او چون روی خویش اصفـر کنی ؟ ( ناصر خسرو )
4 ) در مورد بعضی از محاسن اخلاقی و صفات نیکوی امام علی (ع)
1-4 : جوانمرد اگر راست خواهی ولی ست کرم پیشه شاه مردان علی است . ( سعدی )
2-4 : خشــم با رأی خــویش یـار نکرد جــز به دستوری هیچ کار نکرد . ( سنایی )
حلــم را کــار بست روز جمـــل عفو کــرد از عدو خلاف و جدل ( سنایی )
3-4 : جـــان حیــدر در آز نــــامیزد شیــر از آتش همیشه بگریزد .
برقلیـــلی زقـــوت قــانع بـود تـرس بر حرص و جهد مانع بود ( سنایی )
4-4 : از عــلی آمــوز اخــــلاص عمل شیـــرحق را دان منزه از دغل
در شجــــاعت شیــر ربـّانیستی در مـروت خود که داند کیستی ( مولوی )
5-4 : به روز هــزاهز یکی کوه بود شکیبــــا دل برد بار علی ( ناصر خسرو)
6-4 : از من چو شناختم تو را بگذر آنگه بفریب هر که را خواهی ( ناصر خسرو)
( این بیت سخن امام علی (ع)است که خطاب به دنیا می فرماید : ((یا دنیا ، غرّی غیری . . . )) ( ای دنیا ( کسی ) غیر از مرا فریب بده . . . .)
7-4 : وجــــودش ابر دریا پرتوی بود به چشمش عالم پر زر جوی بــود ( عطار )
8-4 : آن شیر دلاور که زبهر طمع نفس برخوان جهان پنجه نیالود علی بود ( مولوی )
5) در مورد علم و دانایی امام علی (ع)
1-5 : پیمبــر بـدان داد مر علـــم حق را کــه شــایسته دیدش مر این مهتری را
2-5 : علم علی نه قال و مقال است عن فلان بل علــم او چو درّ یتیــم است بی نظیر
3-5 : دانش ثمر درخت دین است بر شو به درخت مصطفائی
تـــــا میوه جانفزای یابی در سایه برگ مرتضــایی ( ناصر خسرو )
شعری از مولوی در مدح حضرت علی(ع) |
پرسش: |
لطفاً شعری از مولوی که این بیت در آن است: «... ساجد و مسجود علی بود» را برایم ارسال کنید؟
|
پاسخ: |
شعر مورد نظر به نقل از کلیات شمس مولوی به این شرح است: تا صورت پیوند جهان بود، علی بود تا نقش زمین بود و زمان بود، علی بود شاهی که ولی بود و وصی بود، علی بود سلطان سخا و کرم و جود، علی بود هم آدم و شیث و هم الیاس هم صالح پیغمبر و داوود، علی بود هم موسی و هم عیسی و هم خضر و هم ایوب هم یوسف و هم یونس و هم هود، علی بود مسجود ملائک که شد آدم، ز علی شد آدم چو یکی قبله مسجود، علی بود هم اول و هم آخر و هم ظاهر و باطن هم عابد و هم معبد و معبود، علی بود آن لحمک لحمی بشنو تا که بدانی آن یار که او نقش نبی بود، علی بود موسی و عصا و ید بیضا و نبوت در مصر به فرعون که بنمود، علی بود چندان که در آفاق نظر کردم و دیدم ازروی یقین در همه موجود، علی بود آن شاه سر افراز که اندر شب معراج با احمد مختار یکی بود، علی بود آن کاشف قرآن که خدا در همه قرآن کردش صفت عصمت و بستود، علی بود |
آفتاب شیعه از مغرب درآ بار دیگر سر زن از غار حرا
یا محمد «لن ترانی» تا به کی اینچنین در پرده خوانی تا به کی
از چه رو در پرتو خورشید وحی کـُند گردیده است تیغ امر و نهی
بت پرستان ترکنازی می کنند با کلام الله بازی می کنند
تیغ برکش تا تماشایت کنند تا که نتوانند حاشایت کنند
پاک کن از دامن دین ننگ را این عروسکهای رنگارنگ را
با تو در آئینه لیل و نهار بازتاب دیگری دارد بهار
کربلا بیت الحرامی دیگر است حاجیانش را مرامی دیگر است
نیّتش ترک سر و پا گفتن است در پی اش تکبیر در خون خفتن است
از حرم تا قتلگه سعی صفاست رد پای اهل بیت مصطفی ست
عید اضحی، ذبح اکبر را ببین کعبه در خون شناور را ببین
ای جوانان بنی هاشم، چرا بر نمی دارید تابوت مرا؟
تاک تا کِـی سَر کند در آفتاب تا ز شاخ و برگ او جوشد شراب
.: Weblog Themes By Pichak :.