سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حالیا دور قمر دوران ماست

جام می در دور و این دور آن ماست

رونقش میخانه ها خواهد فزود

زآنکه وقت ذوق سر مستان ماست

دست ما چون آستین دست اوست

هر کجا دستیست آن دستان ماست

می کشد ما را و می گوئیم شکر

می برد دل منتش بر جان ماست

هر کجا سیبی است بی آسیب نیست

سیب بی آسیب از بستان ماست

اینکه می پرسی تو از برهان ما

مستی رندان ما برهان ماست

مجلس عشقست و ما سرمست وی

نعمت الله از دل و جان آن ماست

 



تاریخ : سه شنبه 90/5/4 | 9:18 صبح | نویسنده : رضا | نظر

شرابخانه? عشاق جای سید ماست

بهشت گوشه نشینان سرای سید ماست

بیا که ساقی وحدت حریف مجلس اوست

مرو که شاه جهانی گدای سید ماست

بیا که مطرب عشاق می نوازد ساز

به نغمه ای که مگر از نوای سید ماست

جهانیان همه از جام عشق او مستند

چنین حضور خوشی از صفای سید ماست

صبا که غالیه سائی همی کند هر سو

چو باد گشته روان در هوای سید ماست

شمیم روضه? رضوان که روح می بخشد

نسیمی از نفس جانفزای سید ماست

به عشق بنده جامی ز نعمت اللیهم

چو نعمت الله ما از برای سید ماست

 



تاریخ : سه شنبه 90/5/4 | 9:17 صبح | نویسنده : رضا | نظر

در کوی خرابات کسی را که مقام است

در دنیی و در آخرتش جاه تمام است

ما توبه شکستیم در این قول درستیم

با ساغر می عهد که بستیم مدام است

زان مجلس ما بزم ملوکانه? عشق است

ساقی قدیم است و شرابی به قوام است

می نوش که در مذهب ما پاک و حلال است

کاین می نه شرابست که گویند حرامست

گنجینه? ما مخزن اسرار الهی است

هر گنج درین کنج که یابی به نظام است

در دور بگردید و نمائید به یاران

رندی که بود چون من سرمست کدامست

بشنو سخن سید رندان خرابات

کامروز درین دور خداوند کلام است

 



تاریخ : سه شنبه 90/5/4 | 9:16 صبح | نویسنده : رضا | نظر

دوش رفتم در خرابات مغان رندانه مست

دیدم آنجا عارفان و عاشقان مستانه مست

جوشش مستی فتاده در نهاد خم می

جان و دل سرمست گشته ساغر و پیمانه مست

جام می در داده ساقی خاص و عام مجلسش

آشنایان مست از آن پیمانه و بیگانه مست

عاقل و فرزانه دیدم مست جام عشق او

در خیال روی او خوش عاشق دیوانه مست

زاهدان از عشق او در کنج خلوت در خروش

در هوایش صوفیان در گوشه? کاشانه مست

عود جان در مجمر سینه به عشق بوی او

سوخت بر آن آتش عشق عاشق مستانه مست

در هوای آفتاب روی او یکسان شده

جمله ذرات وجود عاشق فرزانه مست

کعبه در وی گشته حیران بتکده مدهوش او

صومعه نالان ز عشقش آمده میخانه مست

در میان عارفان دیدم نشسته سیدی

خوش گرفته در کنار جان خود جانانه مست

 



تاریخ : سه شنبه 90/5/4 | 9:16 صبح | نویسنده : رضا | نظر

در گوشه? میخانه کسی را که مقام است

ناقص نتوان گفت که او رند تمام است

از روز ازل تا به ابد عاشق و مستیم

خود خوشتر از این دولت جاوید کدامست

با ساقی رندان خرابات حریفیم

دائم بود آن ساقی و آن عشق مدام است

بی نام و نشان شو که درین کوی خرابات

بی نام و نشان هر که شود نیک به نام است

می نوش می عشق که پاکست و حلالست

این می نه شرابیست که در شرع حرام است

خوش جام حبابی که پر از آب حیاتست

مائیم چنین همدم و پیوسته به کام است

سلطان جهان بنده? سید شده از جان

این بنده? آن خواجه که در عشق غلامست

 



تاریخ : سه شنبه 90/5/4 | 9:16 صبح | نویسنده : رضا | نظر

تا مرا عین عشق مفهوم است

سر علمم به عشق معلوم است

تا رموز وجود شد مفهوم

هر وجودی که هست مفهومست

خادم خلوت دلم آری

بنگر آن خادمی که مخدومست

شمع روشن ضمیر مجلس ماست

دل پروانه ای که چون موم است

باز سرمست شد دل مخمور

لیکن از خمر غیر معصوم است

قسمتم عشق بود روز ازل

آری خوش قسمتی که مقسومست

چون که شد سید از خودی فانی

نزد عشاق حی قیوم است

 



تاریخ : سه شنبه 90/5/4 | 9:15 صبح | نویسنده : رضا | نظر

لطف اگر بر ما گمارد حاکم است

ور دمار از ما برآرد حاکم است

تشنه ایم و رحمتی خواهیم از او

گر ببارد ور نبارد حاکم است

گر شمارد بنده را از بندگان

حاکمست ار نه شمارد حاکمست

گر کشد نقش خیالی حاکم است

ور نگاری می نگاری حاکمست

گر کشد صد جان فدای حضرتش

ور به خاکم می سپارد حاکمست

روی گل را حکم او خارد به خار

گر نخارد ور بخارد حاکمست

ما گنه کاریم و سید پادشاه

گر بگیرد ور گذارد حاکمست

 



تاریخ : سه شنبه 90/5/4 | 9:15 صبح | نویسنده : رضا | نظر

ای عاشقان ای عاشقان معشوق با ما همدم است

با ما حریفی می کند یاری که با ما محرم است

مست شراب عشق از ذوق خوشی دارد مدام

یک جرعه ای ازجام او خوشتر ز صد جام جم است

ما در خرابات مغان رندانه خوش می می خوریم

شادی مست عاشقی کز جمله عالم بی غم است

دارم دلی چون آینه دلدار دارد در نظر

در آینه پیدا شده حسنی که اسم اعظم است

نور دو چشم عالم است نقش خیال روی او

نقش خیال روی او نور دو چشم عالمست

در مجلس سلطان ما نقل و شراب بی حد است

دُردی درد او که آن در بزم این سلطان کمست

گر یک دمی همدم شوی با سید سرمست ما

در جام می بنمایدت ساقی که با ما همدمست

 



تاریخ : سه شنبه 90/5/4 | 9:14 صبح | نویسنده : رضا | نظر

گر تو را عزم عالم قدم است

سر فدا کردن اولین قدم است

درد می نوش و درد دل میکش

زانکه این درد و آن دوا به همست

می خمخانه را گرانی نیست

رند سرمست باده نوش کم است

جرعه ای از می محبت او

خوشتر از صد هزار جام جمست

گر حضوری و خلوتی خواهی

بهترین مقامها عدم است

لطف او گر جفا کند با ما

او وفا می کند همه کرم است

می به شادی نعمت الله نوش

غم مخور خوش بزی چه جای غم است

 



تاریخ : سه شنبه 90/5/4 | 9:14 صبح | نویسنده : رضا | نظر

نقش خیال اوست که گویند عالم است

این صورتست و معنی آن اسم اعظم است

اسمی که هست جامع اسما به نزد ما

آن اسم اعظمست و بر اسما مقدمست

جام جهان نماست پر از می بیابگیر

شادی ما بنوش که جام می جم است

سردار عاشقان به سر دار پا نهاد

دعوی که می کند بر یاران مسلم است

خمخانه ایست پر می و ساقی ما کریم

رندان کم اند خواجه نگوئی که می کم است

از زخم عشق گرچه دلم ریش شد ولی

ناله نمی کنم که چنان ریش مرهم است

با جام می دمی چو بر آریم خوش بود

خاصه دمی که سید سرمست همدمست




تاریخ : سه شنبه 90/5/4 | 9:13 صبح | نویسنده : رضا | نظر